بالاخره رسیدم به اون پارک کوچک و خلوت . چانیول روی یک نیمکت نشسته بود و سرش پایین بود. لباس های خیلی تیره ای تنش بود
حس بدی داشتم مخلوطی از ترس و هیجان . گوشه ی لباسم رو چنگ زدم و آروم کنار چانیول ایستادم
سرش رو بلند کرد و اون لحظه من از سردی نگاهش به خودم لرزیدم و آهسته سلام کردم
چند ثانیه بی حرف نگاهم کرد اما جوابم رو نداد . به کنارش اشاره کرد
_ بشین
گوشه نیمکت نشستم . از شدت استرس دست هام رو به هم میمالیدم . چانیول نگاه کوتاهی بهم انداخت
_ چی میخوای ازم بشنوی؟؟
_ ی..یعنی چی؟؟
به طرفم برگشت
_ حرف های خوبی قرار نیست بشنوی .
با استرس گفتم
_ تو...تو میخوای ولم کنی؟؟
پوزخندی گوشه لبش ظاهر شد
_ از اولش هم رابطه خاصی بینمون نبود بکهیون .
نگاهش خیلی سنگین و تلخ بود . اون قرار نبود بهم امیدی بده . از اونشب به بعد هیچ امیدی هم وجود نداشت اما من نمیتونستم . حتی فکر ندیدن چشماش هم برام ترسناک بود
_ چان . من من میدونم اوضاع خیلی پیچیده شده . اما من ...میدونم تو هم بهم یه حسی داری .
پوزخندش پر رنگ تر شد
_ چی باعث شده همچین فکری کنی؟؟ فقط چون چندین شب زندگیت رو رو تختم بودی؟؟
_ چان. من...من..
_ میدونی چند تا آدم بی ارزش قبل از تو؛ اون تخت رو باهام شریک شدن؟؟ اما تو حتی شانس این رو هم نداشتی
_ میخوای تحقیرم کنی؟؟ فقط چون من رو بین آدم های جیسانگ دیدی؟؟
به پیشونیم ضربه آرومی زد
_ تو از اول هم اینقدر احمق بودی؟؟ آدمی مثل تو هیچ وقت نمیتونه با من بمونه . بکهیون تو حتی اگه بین آدم های جیسانگ هم نبودی هیچ وقت شانس بودن با من رو نداشتی . اینکه یه مدت سرگرمم کردی باعث شده توهم بزنی که قراره با من بمونی؟؟
بغض سنگینم دوباره به گلوم برگشت . اون میخواست چی بگه بهم؟؟ اینکه من از اولش هم قرار نبود کنارش باشم؟؟ اینکه آدمی مثل من اون رو راضی نمیکرد؟؟
_ چان . من میدونم از اون روزی که من رو بین آدم های جیسانگ دیدی همه چی بهم ریخته . میدونم عصبانی هستی ولی اینطوری من رو تحقیر نکن . حسی که بهت دارم رو به تمسخر نگیر . اینطوری...اینطوری خیلی قلبم رو میشکنی
چند ثانیه طولانی نگاهم کرد . هنوز هم اون لبخند کج روی لب هاش بود. چرا نگاهش با دفعه ی قبل فرق داشت؟؟؟ چرا اینقدر سرد به نظر میومد؟؟
YOU ARE READING
🩸red embrace🩸
Fanfictionآغوش سرخ_red embrace کاپل ها:چانبک_سهبک_ کريسهو _کایسو ژانر: مافیا_ رمنس_ اسمات_ انگست نویسنده:nehan وضعیت: تکمیل شده خلاصه: عشق حتی اگه زیر خاکستر نفرت باشه باز هم جوانه میزنه. بکهیون زیرمجموعه ی باند خطرناک اوه و جزو امواله شخصی سهون، رئیس خشن ب...