e28

118 41 16
                                    

جین اصلا توقع جوابی که ون نینگ میداد رو نداشت
-شهر آزادی...

آروم گفت
-آ... آ-چینگ.... توی شهر آزادیه؟

ون نینگ سریع گفت
-البته! ولی نگران نباش! میتونی اون اشنات رو با خودت بیاری.. خواهر مداواش میکنه میدونم! لی گه گه ... میشه جین گه گه و اشناش رو با خودمون ببریم؟

لیمیدونست که باید مخالفت کنه چون...

این پسره...
جین...
لباس شکارچی های برده  و پوشیده بود...

اگه وسط راه بلایی سر ون نینگ میاورد چی؟

یا بد تر!
اگه این نقشه ش برای نفوذ به شهر باشه چی؟

پس سریع گفت
-نه! ون نینگ اون یه شکارچی برده س!

ون نینگ آروم سرش رو به معنی آره تکون داد و گفت
-میدونم! ولی گه گه آدم بدی نیست..

جین حوصله ی این بحثا رو نداشت... اگه این کار به معنی خوب شدن تاعو بود انجامش میداد

-ببین... من... من اصلا اگه اینطوره داخل شهر نمیشم... آشنام... اون شکارچی برده نیست! حالش خوب نیست اون...

و سرگیجه ای که سراغش اومد باعث شد حرفش رو ادامه نده...

ون نینگ سریع گفت
-گه گه... خودتم... فکر کنم حالت خوب نیست... خواهر باید تو رو هم معاینه کنه!

جین سریع گفت
-من مهم نیستم باشه؟ فقط ببریدش‌ خواهش میکنم!

لی کلافه گفت
-خیلخوب... حالا آشنات کجاست؟

#

لی نمیتونست چیزی که با چشم هاش میدید رو باور کنه...

آشنای اون جین ...
تاعو بود!

و با توجه به حالش...
میتونست بگه که دقیقا بیماریش چیه..

تاعو تمام این مدت توی اون دواخونه مراقب بچه ها بوده....

پس خیلی بعید نیست که تاعو هم...

و این پسره جین...
باید میبردش پیش کریس!

این احتمالا همون کسیه که تاعو رو دزدیده...

باید میبردش پیش کریس...

کریس کلی حساب تصویه نشده باهاش داشت!

پس سریع طنابی رو از کوله ش در اورد
و رو به جین گفت
-اشنات رو به شهر میبریم... و تو هم با ما‌ میای!

#

جین واقعا مشکلی نداشت...

تاعو مطمعنا به دست ون چینگ نجات پیدا میکرد...

ون چینگ از همون بچگیش هم خیلی توی دواگری مهارت داشت...

به علاوه... هیچ وقت از درمان کسی سر باز نمیزد...
تازه...

اگه خودش اونجا میبود...
میتونست از تاعو محافظت کنه نه؟

الان یه زندانیه...
پس کسی باهاش... کاری نداره... مگه نه؟

freedom 3 : beginning of the endWhere stories live. Discover now