e58

66 26 14
                                    

کریس به اطرافش نگاه کرد...

کسی اون طرفا نبود‌...

اتش کوچکی درست کرد...
و کاغذ ها رو داخل اتش انداخت...

بدون این اظهار نامه ها...
خطری شهرشون رو تهدید نمیکنه...

حالا باید برمیگشت خونه...

پیش تاعو و های...
اونها منتظرشن...

یعنی حالشون چطوره؟

ابله بیماری خطرناکیه...

مخصوصا که تاعو اصلا شرایط خوبی هم نداشت...

اگه اتفاقی براش بیفته چی؟

اگه اتفاقی می افتاد‌‌...

به هیچ وجه نمیتونست اون شکارچی برده رو راحت بذاره...

و بعد از اینکه اون عوضی رو از بین میبرد...
احتمالا نوبت خودش بود...

تصور اینکه دوباره بخواد مثل پانزده سال گذشته زندگی کنه...
واقعا عذاب اور بود...

پس اگه اتفاقی برای تاعو می افتاد...
قطعا خودس این زندگی رو تموم میکرد!

وقتی اخرین کاغذ هم به خاکستر تبدیل شد از جاش بلند شد و اتش رو خاموش کرد...

به طرف شهر راه افتاد...
هرچه زودتر به شهر میرسید زودتر خانواده ش رو میدید...

#

هوان اروم همونطور که دست جینگ یی رو گرفته بود به طرف خانه کودک راه افتاد...

از اونجایی که اکثر بیمار ها درمان شده بودند دوباره خانه ی کودک به روال قبل برگشته بود...

هوان نیازی نداشت جینگ یی رو اونجا ببره اما جینگ یی دلش برای دوست هاش تنگ شده بود پس هوان هم قبول کرده بود که جینگ یی رو به اونجا ببره...

تصمیم داشت بعدش هم به دیدن تاعو بره...

برای همین یه عالمه چیز با خودش برده بود...

یه تعداد از وسایل عموش...

مطمئن بود که تاعو میخواد مادرش رو ... کسی که اونو دنیا اورده رو بیشتر بشناسه...

علاوه بر اون کلی هم حرف درباره عموش داشت که بهش بگه...

دوست داشت درباره زندگی تاعو هم بدونه‌‌...
لان ژان هم گفته بود که دفعه ی بعد وقتی تاعو کاملا خوب شد به دیدنش میره و باهاش حرف میزنه‌...

پس این بار فعلا تنها بود...

وقتی که به خونه رسیدند
جینگ یی به داخل دویید و هوان هم اروم دنبالش رفت تا یکم با مسئولای خونه حرف بزنه که چیزی که دیدش شوکه ش کرد...

جینگ یی به طرف بچه ای که به نظر یکم ازش بزرگ تر بود دویید و هلش داد‌...

هوان به طرفشون دویید تا جداشون کنه...

freedom 3 : beginning of the endWhere stories live. Discover now