e75

76 22 14
                                    

رونان به پسری که کنارش توی سکوت نشسته بود نگاه کرد و بعد دوباره مشغول کارش شد...

اون ازش خواسته بود چند لحظه ای رو صبر کنند تا بتونه به خانواده از دست رفته ش ادای احترام کنه اما واقعا وقت نبود برای همین رونان نمیتونست این اجازه رو بهش بده...

و واقعا هم خوشحال بود که صبر نکرده...

چون هنوز ده دقیقه از رفتنشون نگذشته بود که مامور های شهر داخل خونه ریختند...

و حالا تمام شهر محاصره و تمام عبور و خروج های شهر تحت کنترل بود...

خوشبختانه به خاطر رنگ موهای متفاوت خودش و این پسر همراهش هیچ کس فکر نمیکرد که برده فراری باشن...

همه فکر میکردند که این دو نفر دوتا خارجی هستند که برای تعطیلات به این شهر اومدند...

و حالا باید وانمود میکردند که همینطوره و نباید بلافاصله از شهر خارج میشدند ...

بالاخره رونان تحملش تموم شد...

اگه قراره مدتی رو با این پسر بمونه باید حداقل اسمش رو میدونست... و این سکوت واقعا ازار دهنده بود...

پس رو به اون پسر گفت
-چند روزی اینجا موندگاریم... کسی اینجا تو رو نمیشناسه؟

پسر اروم سرش رو به معنی نه تکون داد...

رونان کلافه تر از این مدل جواب دادن اون پسر پرسید
-از کجا میدونی؟

اون پسر بالاخره جواب داد
-من... خیلی ساله که... از عمارت بیرون نیومدم... ولی... همه این شهر میدونند ... که ارباب یه بچه داره... که موهاش مثل منه و یه برده س...

رونان اروم زیر لب چیزی گفت و بعد گفت
-خیلخوب... با این حساب باید هرچه زودتر از این شهر بریم...

اون پسر چیزی نگفت...
رونان نگاهش کرد

-هی... میدونم الان به خاطر اینکه اون آیین مذهبی مسخره رو اجرا نکردی عذاب وجدان داری ولی واقعا فرقی نداره!

پسر نگاهش کرد و چیزی نگفت...

رونان کلافه گفت
-خیلخوب... من اهمیتی نمیدم اگه میخوای توی خودت باشی... اگه نمیخوای گیر شکارچی های برده بیفتیم باید با هم همکاری داشته باشیم...

اون پسر سری تکون داد و اروم گفت
-باشه... من... باید چی کار کنم؟

رونان نفس راحتی کشید
-اولین کار اینه که اسمت رو بهم بگی...

اون پسر نگاهش کرد
انگار نمیدونست کار درست اینه که بگه یا نه ولی در نهایت اروم گفت
-اثاری... ولی اگه تلفظش برات سخته...

رونان نذاشت حرفش رو تموم کنه گفت
-خیلخوب اثاری... اسم منم رونانه... حالا که همو میشناسیم بهتره که یه راه برای خارج شدن از این شهر پیدا کنیم... تو چیزی به ذهنت نمیرسه؟

freedom 3 : beginning of the endWhere stories live. Discover now