e62

67 26 18
                                    

هوان اروم جینگ یی رو روی تخت خوابوند و پتو رو روش درست کرد...

مینگجو هم چند دقیقه بعد درحالی که هوایسانگ رو بغل کرده بود وارد اتاق شد و هوایسانگ رو روی تخت کنار جینگ یی خوابوند...

و بعد دست هوان رو گرفت و با هم از اتاق بیرون رفتند...

مینگجو خیلی اروم و با احتیاط در رو پشت سرشون بست...

بعد رو به هوان گفت
-خوب؟ نگفتی چیشد که تصمیم گرفتی امشبو بیای اینجا؟

هوان اروم گفت
-خوب... من...

مینگجو جلو تر اومد و دستش رو گرفت
-هوان... چی شپده؟

هوان نفس عمیقی کشید
-خب... هیچی... فقط...وانگ...اه‌‌‌ ژان... اون امروز صبح ... با وی ینگ یه جورایی نامزد کردن...

مینگجو شوکه گفت
-چی؟! نامزد کردن؟

هوان اروم سرش رو به معنی اره تکون داد
-من... خوب یه جورایی... میخواستم امشب خونه نباشیم تا... هم اونا بتونن یکم ...یکم خلوت کنن هم خودم...

مینگجو اروم جلو اومد...

خیلی خوب درباره اینکه وی ینگ قبلا باعث شده بود که چه اتفاقاتی بیفته...

برای همین هوان رو بغل کرد
-این مساله... مشکلی نداری؟

هوان متقابلا مینگجو رو بغل کرد و بدون اینکه جواب سوالش رو بده شروع به گریه کرد...

مینگجو هم چیزی نگفت فقط محکم تر بغلش کرد...
البته...
البته که مشکل داشت!

اگه به خاطر اون نبود... ممکن بود این چهار سال جدایی بین هوان... بچه ش و برادرش پیش نیاد... تازه عموش هم به خاطر این اتفاق مرد...

البته که با این مساله مشکل داشت...

وقتی هوان کمی اروم تر شد اروم گفت
-من... نمیخوام...این مساله اذیتم کنه...وانگجی ازوقتی بچه بود... عاشق ارباب زاده ووشیان بود...من باید خوشحال باشم... برادرم داره با کسی ازدواج میکنه که عاشقشه.. تازه...

اگه به خاطر اون اتفاق نبود... من هیچ وقت تو و تاعو رو نمیدیدم... معلوم نبود... اصلا موفق میشدیم به این شهر بیایم یا نه... پس... پس نباید با این قضیه مشکلی داشته باشم... ولی... دردناکه... خیلی دردناکه...

مینگجو محکم تر هوانو بغل کرد
-میدونم... میدونم... خودت رو سرزنش نکن...

هوان همونطور باقی موند
مینگجو لبخندی زد و گفت
-میدونی... من اصلا از اینکه نتونی به خاطر گذشته ها ببخشیش ناراحت نمیشم... تازه... الان به خاطر این قضیه... یه جورایی ممنون هم هستم...

هوان کمی ازش فاصله گرفت و نگاهش کرد
-چرا؟

مینگجو نیشخندی زد
-چرا فقط برادرت و نامزدش بتونن با هم خلوت کنن؟ ما دوتا هم میتونیم...

freedom 3 : beginning of the endWhere stories live. Discover now