Jimin's P.O.V:
این همون تماسی بود که منتظرش بودم!
هدفم داشت مثل یک آهوی خوش طرح و نگار، با ناز و اداش سمتم می اومد و من فقط منتظر بودم تا اون دقیقا وسط سیبل تفنگم قرار بگیره.اون زمان بود که بدون ثانیه ای مکث و رحم، دقیقا وسط قلبش شلیک میکردم!
اونقدر هیجان زده بودم که نفهمیدم کی رسیدم....
به دفتر رؤسای کمپانیبرای چند ثانیه پشت در ایستادم و نفس عمیق کشیدم تا احساساتم رو کنترل کنم.
سپس بعد از در زدن، وارد شدم.هر دو نفرشون روی مبل منتظرم نشسته بودن.
و مثل همیشه من دو چهره متفاوت دیدم....البته...
نمیشه گفت متفاوت!برای کسی که از بیرون بهشون نگاه میکرد، فرق چندانی نمیدید
ولی من؟
خب من زمان طولانی رو با اون دو آلفا گذرونده بودم و میشد گفت تا حدی اخلاق و رفتارشون دستم اومده بود.
روبه رو شون نشستم و آلفای بزرگتر، با لبخندی محو و نگاهی که توش به وضوح رضایت رو میشد دید، بهم خیره بود.
ولی آلفای دیگه؟ اون فقط مثل همیشه چهره اش سخت و جدیش رو به نمایش گذاشته بود._ بهش رسیدی جیمین
سوکجین با لحنی سرحال گفت و باعث لبخند پر غرور من شد._ تا حالا 5تا تماس داشتیم. با برند و مجله های مختلف.
نامجون خیلی سریع بحث کار رو باز کرد و من در سکوت بهش گوش دادم:
_ البته، انتظار برند های غول پیکر رو نداشته باش. ولی این 5تا نسبت به تمامی کار هات بزرگتر و....گسترده تره
سری تکون دادم و سوکجین ادامهِ نخِ صحبتِ جفتش رو گرفت:
_ از نظر خودمون اولویت بندی شون کردیم. بازم میتونی نگاهی به لیست بندازی.تخته شاسی رو طرفم گرفت و سمتش خیز برداشتم و لیست رو ازش گرفتم.
نامجون که همچنان استیل جدی و سخت خودش رو حفظ کرده بود، توضیح داد:
_ میشه گفت دیگه یه مدل دم دستی و معمولی نیستی. سرت قراره حسابی شلوغ بشه. پس، منو و سوکجین یه منیجر برات انتخاب کردیم. فردا میاد دنبالت تا برنامه کاریت رو شروع کنی.
بازم سری براشون تکون دادم.منجیر؟
یعنی اینقدر قرار بود کار رو سرم بریزه که نیاز به یک منیجر داشتم؟!_ و تو هنوزم به یک عکاس نیاز داری. میدونی....نمی تونیم جانگ رو بهت بدیم. خود کمپانی بهش نیاز داره. با اینحال، بازم باید یکی از عکاس های کمپانی هم توی صحنه باشه.
سوکجین از مکث چند ثانیه ایِ جفتش سوءاستفاده کرد و ادامه داد:
_ با اینحال، انتخابِ عکاس رو میذاریم به عهده جانگ و خودت.
_ باشه...اونها خیلی داشتن باهام راه میاومدن. بخاطر همین لیلی به لالا گذاشتن هاشون بود که تا یک مدت و حتی تا الان، تو چشم بعضی از مدل ها، یا حداقل بیشتر شون، یک امگا بودم که کیم ها رو اغفال کرده و تونسته توی کمپانی نفوذ کنه و عزیز کرده اون دو آلفا بشه!
YOU ARE READING
Love me [Yoonmin]~|completed
Fanfiction↴ేخلاصه مهم نبود چند مرتبه براش هدیه بخره، گل ببره و بهش ابراز علاقه کنه. اون امگا با بی رحمی در حالی که پوزخندی از جنس تمسخر روی چهره دوست داشتنی و زیباش بود، این حقیقت رو که یونگی در سطح خودش نیست رو مثل پتک تو سرش می کوبید و تمام هدایا و احساسات...