Jimin's P.O.V:
روز موعد رسید.
بلخره سریال 16 قسمتی که توش اولین تجربه بازیگریم رو به نمایش گذاشته بودم، طی یک اکران خصوصی با حضور سلبریتی های کشورم، برای اولین روی پرده نشون داده شد.اگه بخوام بخش منفی این تجربه-وونهو-رو فاکتور بگیرم، لحظات خوشی رو گذروندم.
معاشرت با بازیگر های معروف، و حتی دوست شدن باهاشون باعث میشد از درون سرشار از ذوق و افتخار بشم!بعد از اون با موجی از تماس و پیام های حمایت-کننده از جانب آشنایان و خانواده رو به رو شدم که حتی بیش از پیش خوشحال و احساساتیم میکرد.
حضور گرم و پر مهر فن هام هم در این غلیان احساسات کم تاثیر نبود.
و حالا من اینجا بودم. روی سکو، مقابل فلش های تیز دوربین ها ایستاده و لبخندی ثابت روی لب هام نشسته بود تا منظرهِ خوبی رو برای لنز دوربینِ مطبوعات به نمایش بذاره.
البته با حضور وونهو....
به عنوان کاپل فرعی، نیاز بود که ژست های مشترکی رو باهم انجام بدیم.پس همونطور که سعی داشتم لبخندم رو طبیعی جلوه بدم، دستم رو کنار دست وونهو نگه داشتم تا شکل قلب رو به خودش بگیره.
این روند تا چند دقیقه ادامه داشت، و حالا نوبت باقیه بازیگر ها بود تا به روی سکو بیان، پس با عجله از پله ها پایین اومدم تا خودم رو به آلفام برسونم.
_ مثل همیشه عالی بودی توله شیرینم
دم گوشم پچ زد و نشستنِ کوتاهِ لب هاش رو روی لاله گوشم حس کردم._ عاشقانه هاتون رو نگه دارین توی ون...!
جینیانگ با جدیت تذکر داد و یونگی چند قدمی ازم فاصله گرفت. با نارضایتی چشمی چرخوندم و خودم رو به اون بتای عینکی رسوندم.
نیک نخودی به چهره آویزونم خندید و چشم غره ای از طرف من هدیه گرفت.فکر کردن باهاشون شوخی دارم؟!
_ بسه دیگه وانیل....اینقدر اخم نکن.
کنارم داخل ون نشست و با خنده، همونطور که چتری های بلند شده ام رو پشت گوش میفرستاد، گفت.
فورا سمتش خزیدم تا بتونم تعریف و تمجید هاشو بشنوم._ کارم چطور بود عزیزم؟ دوستش داشتی؟
دست هاش دور بدنم پیچیده شد و بوسه های سبکش روی اجزای صورتم نشست.
_ با اون مدل مو ها و استایل مثل یه پاپی مظلوم شده بودی.
_ پاپیِ مظلوم..هوم؟
لبخندی به چهره شیطونم زد و سری تکون داد._ کی اکران عمومی میشه تا بقیه اش رو ببینیم؟
_ تو که سر همه صحنه ها بودی
_ دیدنش از تلوزیون یه مزه دیگه داره
_ هفته دیگه به صورت رسمی و عمومی میره برای پخش
_ مطمئنم کلی بازخورد خوب دریافت میکنی
_ امیدوارم...واقعا هم امیدوار بودم.
شک داشتم حاشیه جدیدی برام پیش نیاد....
و این حس مضخرفم به واقعیت تبدیل شد.
YOU ARE READING
Love me [Yoonmin]~|completed
Fanfiction↴ేخلاصه مهم نبود چند مرتبه براش هدیه بخره، گل ببره و بهش ابراز علاقه کنه. اون امگا با بی رحمی در حالی که پوزخندی از جنس تمسخر روی چهره دوست داشتنی و زیباش بود، این حقیقت رو که یونگی در سطح خودش نیست رو مثل پتک تو سرش می کوبید و تمام هدایا و احساسات...