ᬊᬁ77: He left everything...

1.4K 382 404
                                    

Writer's P.O.V:

داشت میرفت تا بحث جدید رو با آلفای پارک جیمین راه بندازه. البته جونگی هیچ علاقه ای به دعوا گرفتن با یونگی نداشت، ولی انتهای تمام مکالمه ها شون ناخواسته به جر و بحث ختم میشد.

اما اینبار میخواست در آرامش همه چی رو حل کنه. هرچند که ته دلش میدونست که شکست میخوره.

جونگهوا فقط میخواست به تنها طنابِ نجاتش چنگ بزنه.

اون واقعا برای خلاص شدن از شرِ خانواده سنتی اش به جفت حقیقی نیاز داشت.
و حالا آلفای بلوطی مثل معجزه سر راهش قرار گرفته بود.

ولی یونگی هیچ جوره قصد نداشت همراهیش کنه.....

پس زدن های اون مرد بیشتر از هر چیزی امگاش رو اذیت میکرد. می‌ترسید آخر این مسیر به مردن گرگش ختم بشه....

_ باید حرف بزنیم
یونگی با درماندگی نفسش رو بیرون فرستاد. بدون اینکه نگاهش رو از صفحه لپتاپ بگیره، گفت:
_ حرفی مونده که نزده باشیم؟!
_ بی توجهی هات خیلی درد داره یونگی!
_ فقط کافیه تو هم انجامش بدی
_ من نمیخوام این موضوع رو نادیده بگیرم....!
_ فقط برو. حسابی سرم شلوغه

دلش رو به بوسهِ اون شب خوش کرده بود. ولی بعد از اون ماجرا، یونگی حتی نگاهشم نمی‌کرد.
جونگی حس میکرد همه چیز رو باخته.

_ ولی ما همدیگه رو بوسیدیم
_ تو منو بوسیدی! نه من!
_ جدی؟ اصلا جیمین اینو میدونه؟!

بلخرهِ نگاهِ آتشین مرد روی چهره اش نشست:
_ حتی جرئت نکن!
_ چرا؟! می‌ترسی وقتی حقیقت رو بفهمه ولت کنه و بره؟!
_ جونگهوا!
_ معلومه که میره! فکر کردی اون امگای مغرور اونقدر عاشقت هست که مثل تو که داری قید جفت حقیقیت رو میزنی، بخاطرت باهات بمونه!؟
_ تمومش کن!!
_ اون امگای خودخواه به هیچکس اهمیت نمیده! حتی اگه تو باشی! اصلا به رابطه خودتون نگاه کردی؟! جیمین اصلا لیاقتت رو نداره! اون حتی اندازه تو دوستش نداره!!

یونگی با حرص از روی صندلی بلند شد و به سرعت مقابل جونگی ایستاد.
دختر بخاطر حرکت سریع مرد، سریع ساکت شد:
_ میدونی....داری باعث میشی برای اولین بار با خودم فکر کنم دست بلند کردن روی یک زن چطوریه!

جونگی با ناباوری به چهره گر گرفته از خشم یونگی نگاه کرد:
_ ‌...چی؟
_ این اخطار رو جدی بگیر....چون دفعه بعد اجازه نمیدم حتی دهنت برای توهین کردن به امگام باز بشه!

قدمی از دخترک متعجب فاصله گرفت:
_ از زندگیم گمشو بیرون! به اندازه کافی باهات مراعات کردم. ولی دیگه کافیه....
دم عمیقی از هوای دفتر گرفت تا خودش رو کنترل کنه:
_ فقط کافیه یکبار دیگه جرئت کنی به امگام نزدیک بشی، نارحتش کنی یا بهش توهین کنی.....مطمئن باش خودم مطمئن میشم با عواقبش رو به رو بشی.

Love me [Yoonmin]~|completedWhere stories live. Discover now