Jimin's P.O.V:
یک هفته زمان رای گیری، برای انتخاب زیبا ترین چهره شناخته شده کره جنوبی، زودتر از چیزی که فکرش رو میکردم به پایان رسید.
تو این مدت آشنا ها و دوستانم، اونقدر من رو مرکز و کانون توجه و حمایت شون قرار داده بودن که باعث شده بود بعضی اوقات به شدت احساساتی بشم!
والدین ام توی محل کارشون تبلیغ منو میکردن تا به قول خودشون رای جمع کنند....!
هیونگ هام که شامل نامجون، سوکجین و هوسوک میشدن از هر طریقی که بود ازم حمایت کردن.
حتی کار داشت تا جایی پیش میرفت که هوسوک با زور و تهدید میخواست رای جمع کنه-هرچند که من متوقفش کردم. قرار نبود اجباری در کار باشه!
پس اون جلوی من قول داد که از زور استفاده نکنه و وقتی بهم پشت کرد، کیف پولش رو در آورد تا با وعده شیرین پول مردم رو مجاب کنه تا رای بدن....
اون بتا واقعا توقف ناپذیره!
بعد از اینکه یک صحبتِ جدی و خصوصی با هوسوک هیونگ کردم. اون بلخره راضی شد تا این رایگیری عادلانه انجام بشه.
البته نباید حمایت های بامزه جونگکوک و اون بادیگارد اتو کشیده اش رو جا بندازم.
اون بچه از جون داشت برای پیروزی من توی این لیست مایه میذاشت....و تهیونگ هم کمکش میکرد.راستش از اون یک نفر دیگه انتظار حمایت نداشتم! حتی فکر میکردم که برای پایین کشیدن من به رقیب هام رای بده...
و....کار های یک نفر توی این یک هفته، حسابی ذهنم رو درگیر خودش کرده بود.
مین یونگی
اون آلفای عکاس...با اینکه سعی داشت اصلا نشون نده، ولی داشت از زیر آب کمک میکرد.
یک بار دیدمش که داشت نامه هایی که برام از طرف طرفدار هام فرستاده شده بود رو زودتر از من میخوند.
اولش لحظه ای از شدت عصبانیت داغ کردم. ولی اجازه دادم تا کارش رو تا آخر انجام بده.
اون چند تا از نامه هارو توی سطل زباله انداخت و بقیه رو دوباره مثل روز اولش توی پاکت هاشون انداخت و کنار هدیه و دسته گل ها گذاشت.وقتی که رفت، من تک تک اون نامه هارو از توی سطل زباله در آوردم و خوندم.
خب....راستش اون نامه ها اصلا از طرف طرفدار هام نبود. بلکه از طرف کسانی بود که ازم متنفر بودن.
توی تک تک جملات میشد حس تنفری که نسبت بهم داشتن رو فهمید و لمس کرد....انگار اون آلفا داشت از اینکه من این متن های ناراحت کننده رو ببینم، جلوگیری میکرد.
البته مراقبت هاش در اینجا تموم نمیشه.
اون خیلی خیلی حواسش بهم هست....طوری که به خودم شک کردم که: نکنه حسی بهم داره؟!
ولی خب، برای قضاوت کردن زود بود.
تا وقتی که مراقبت هاش آزارم نده، فکر نمیکنم مشکلی باشه.
YOU ARE READING
Love me [Yoonmin]~|completed
Fanfiction↴ేخلاصه مهم نبود چند مرتبه براش هدیه بخره، گل ببره و بهش ابراز علاقه کنه. اون امگا با بی رحمی در حالی که پوزخندی از جنس تمسخر روی چهره دوست داشتنی و زیباش بود، این حقیقت رو که یونگی در سطح خودش نیست رو مثل پتک تو سرش می کوبید و تمام هدایا و احساسات...