<part 45>

488 73 18
                                        

نور مهتاب به خروجی تونل میتابید، حالا دیگه بیرونِ تونل قرار داشتن و از شر هوای خفه ی تونل خلاص شده بودن.

آلیا از روی دوش اسکات پایین پرید قدمی آروم برداشت و به اسکات لبخند قدردانی زد، چشماشو بست و هوای نه چندان تازه رو به ریه هاش رسوند‌‌ تا سرحال بشه.

  توما با غمی که سابقه نداشت به منظره ی روبرو زل زد و گفت《خاک اینجا چقدر باید مسموم باشه که این درختای بیچاره اینجوری شدن》

تیا هم آهی کشید و با همون لحن غم انگیز جواب داد《خیلی ناراحت کنندس》که باعث شد آزمان لبخند شیرینی بهش بزنه و دماغ کوچولوشو بین انگشتاش بگیره.

جادیس《خیلی خُب دلسوزی بسه...راه بیفتین》

توما دولپشو با حرص باد کرد و گفت《واقعا که همیشه باید برینی تو لحظه های احساسی》

لبخند محوی روی لبای جادیس نشست که سریع پاکش کرد. .
کمی اونطرف تر آریا به قدم هاش نگاه میکرد و فکرش درگیر بود، توما از وقتی که تو تونل بودن تا الان باهاش حرف نزده بود و این عجیب بود، حس کرد توما از دستش دلخوره. راستش حتی آریا هم نمیدونست با خودش چند چنده چون پرحرفی توما براش آزار دهنده بود و همچنین سکوتش هم آزار دهنده تر.

توما شخص بدی بنظر نمیرسید و قلب مهربونی داشت درسته که از بیرون برای آریایی که نصف عمرشو در سکوت گذرونده بود آزار دهنده بود اما سعی کرد خوبیای توما رو ببینه و گاردشو در مقابل اون پایین بیاره برای همین گام هاشو بلند تر کرد تا به توما برسه. حالا شونه به شونه ی توما گام برمیداشت اما توما واکنشی نشون نداد و همچنان با سکوت به جلو نگاه میکرد و قدم برمیداشت.

این مسخره بود که آریا انتظار داشت اون سر صحبت رو باز کنه برای همین بعد از اینکه با خودش کلنجار رفت سعی کرد پیشقدم بشه.

آریا《هوای امشب تازه تر بنظر میرسه》

بعد زیرچشمی به توما نگاه کرد که همچنان سکوت کرده بود.

توما سعی کرد خنده شو بخوره و چهره ی جدی شو حفظ کنه ،از نظرش تلاش های آریا برای باز کردن صحبت خیلی بامزه بود.با اینکه از آریا دلخور نبود اما دوست داشت یکم سر به سرش بزاره ،آریا هیچوقت سر صحبت رو باز نکرده بود برای همین این برای توما هم تعجب آور بود هم دیدنی.

دید که توما سکوت کرده و اهمیت نمیده چشماشو تو حدقه چرخوند و سعی کرد دوباره پیشقدم بشه《 کسایی مثل تو که به طبیعت اهمیت میدن شخصیت جالبی دارن》

توما خواست بیشتر کرم بریزه برای همین لبخند جذابی زد و روشو سمت آریا برگردوند و رو صورتش خم شد، لبشو تر کرد و با صدایی آروم که سعی در سکسی کردنش داشت لب زد:《یعنی از شخصیت من خوشت اومده؟》

آریا که دید توما روش خم شده صورتشو عقب برد و تند پلک زد. توما باز هم به محدوده ش تجاوز کرده بود .نتونست جوابی پیدا کنه و چندبار مثل ماهی دهن باز کرد اما صدایی نیومد.توما از حالت آریا خنده ش گرفته بود و ضربه ای با نوک انگشت به بینی آریا زد و باخنده گفت《خیلی بامزه ای!》

 A boy made of ice Where stories live. Discover now