آریا متعجب به تیا زل زد،نمیدونست چرا تیا با دلسوزی نگاهش کرد و بعد نگاهشو دزدید.
اسکات نگاهی بین تیا و آریا رد و بدل کرد.
رو به تیا با کنجکاوی پرسید《نمیخوای بگی چی شده؟》
تیا کتاب رو رو سمت اسکات هل داد. اون صفحه ای که تیا باز کرده بود رو نگاه کرد ،نگاهش کم کم بعد از کنجکاوی رنگ خشم گرفت.
اسکات《ای پیرزن عوضی،میدونستم یه کاسه ای زیر نیم کاسه ته》
توما با حرص گفت《دارم از کنجکاوی میمیرم ،بگو ببینم روژا چیکار کرده؟》
اریا از سوالِ توما ممنون بود ،منتظر به دهن اسکات که کنارش نشسته بود نگاه کرد.
اسکات《اون پیرزن یه جادوگر تاریکیه و باید بگم که ما رو دنبالِ نخود سیاه فرستاده و نمیدونم به چه دلیل کوفتی ای اینکارو کرده...این خونه اصلا خونه ی ارواح نیست و این خنجری که ما داریم بی فایده س چون پادشاه شیاطین جاودانه س و از طریق شیشه ی عمرش میمیره ...آه خدایا اینارو چرا فراموش کرده بودیم،طریقه ی کشتن پادشاه شیاطین تو کتاب کهن نوشته شده بود و با اینحال ازش پرسیدیم که چطور کشته میشه!!!..چطور فراموش کرده بودیم》
آریا بهت زده به اسکات نگاه میکرد،هر کلمه که از دهنش خارج میشد به تعجبش که کم کم رنگ خشم میگرفت اضافه میشد.چطور تونسته بود احتیاط رو کنار بزاره و به اون جادوگر خبیث اعتماد کنه ،اونم کسی که در مقابل آشناها هم محافظه کار بود، تموم حرصشو تو مشتای گره کرده ش خالی کرد، زیادی بی ملاحظه رفتار کرده بود و الان پشیمون بود.
تیا《این چطور ممکنه که هممون باهم یه چیزوفراموش کردیم》
آزمان که اخم محوی روی صورتش نشسته بود بعد از کمی سکوت انگار که چیزی یادش افتاده باشه گفت《معجون ...معجونی که بهمون داده بود حتما باعث این فراموشی شده》
اسکات《آره شاید همین بوده》
جادیس سکوتشو شکست و مثل همیشه غیر منتظره وارد بحث شد《سوال اینجاس که چرا باید ما رو به این خونه ی متروکه بفرسته》
گوشای اسکات تیز شد ،در یک لحظه گردبادی ناگهانی به وجود اومد و پشت اون گردباد صدای روژا شنیده شد که با تمسخر مخاطبشون قرار داد.
روژا《هاهاها میبینم که سریع یادتون افتاد و به خودتون اومدین گرچه دور از انتظارم نبود》
همه با بهت به گردباد نگاه میکردن.
اسکات با خشم داد زد《ای ترسو خودتو نشون بده ...چرا ما رو به این جهنم کشیدی هدفت چیه؟؟؟》
روژا باز خنده ای سر داد و گفت《معلومه که هدف دارم...این خونه خونه ی ارواح نیست بلکه خونه ی شیاطینه و باید بگم نیروهای شیطانی وارد بدنتون شده که باید باهاش مقابله کنین ،اما فایده نداره چون دیر یا زود به شیطان تبدیل میشین هاهاها مدت ها میشه که با کسی بازی نکردم شماها میتونین منو سرگرم کنین》
VOCÊ ESTÁ LENDO
A boy made of ice
Vampiroاون تهی از هرگونه احساسیه درست مثل یه مجسمه ، مرموز با نگاهی خالی از زندگی، چی میشه اگه سر از دنیای خوناشام ها دربیاره... [توضیحات] |وضعیت:کامل شده| |تعداد پارت:۷۶| |ژانر:تخیلی،گی،خوناشامی،رمنس| {❗توجه: ناول های من فقط در واتپد آپ میشه، بدون اجازه ج...
