با قیافه ای در هم به بقیه نگاه میکرد ،نگاهی که اوج کلافگی شو نشون میداد.
اسکات《چرا اومدین پایین؟...لعنتی حالا هممون گیر افتادیم》
تیا《از اونجایی که صداتون زدیم و جواب ندادید .میترسیدیم اتفاقی براتون افتاده باشه》
آریا《ولی ما صدایی نشنیدیم》
توما《آه شوخیت گرفته؟...من اون بالا خودمو جر دادم،حداقل باید انعکاس صدامو میشنیدین》
اسکات متفکر به مه بالای سرشون نگاه کرد و گفت《حتما به خاطر این مه که مثل پرده بالا رو پوشونده هست...هه یجورایی مثل عایقه وگرنه اینجا زیاد عمیق نیست که صدا نرسه》
آزمان《حالا هرچی ،الان باید بریم بالا ...آلیا لطفا ریسمانتو بفرست بالا》
آلیا سری تکون داد و ریسمان جادوییشو درآورد ،در کسری از ثانیه ریسمان بلند تر شد و آلیا باشتاب اونو به بالا پرتاب کرد اما مه مانع عبور ریسمان به بالا شد.
آلیا انقدر ریسمان رو پرتاب کرد که به نفس نفس افتاد.
آلیا《لعنتی...نمیره بالا،همش به مانع برخورد میکنه》
توما دسشو مثل بادبزن تکون داد و درحالیکه سعی میکرد خشمش رو کنترل کنه گفت《خیلی مسخرست...میتونی بیای پایین ولی نمیتونی بری بالا》
آزمان《تو دنیای شیاطین باید انتظار هر غیر منتظره رو داشت》
اسکات نفس عصبی ای کشید و لبخندی حرصی زد گفت《 عالیه، گیر افتادیم》
آریا بی خیال گوش دادن بهشون شد و اطرافو با دقت نگاه کرد چند قدم به سمت تاریکی بی انتهای روبروش رفت که پاش به سنگی خورد.
صدای بلندی اومد ،به کنارش نگاه کرد و دید دیوار بزرگ سنگی درحال باز شدنه که مثل یه دریچه بود.اسکات سمت آریا دوید، کنارش ایستاد و به صورتش نگاه کرد.
اسکات 《چیشده؟》بعد رد نگاه آریا رو گرفت و دریچه ی بزرگی دید که داخلش از تاریکی به سیاهی میزد.
توما《یا جدِ خوناشام ، این دیگه از کجا پیدا شد》
آریا《پام به این سنگ خورد و دریچه باز شد...فکر کنم یه راه مخفیه》
آلیا ابرویی بالا انداخت و گفت《حالا چی؟》
تیا《اینجا رو نگاه کنین...چرا قبلا اینو ندیده بودیم》
همه به نقشه ی دست تیا نگاه کردن که سعی داشت خط باریکی رو نشون بده》
توما《مثل اینکه این یه راه مخفی زیر زمینیه و درست مشابه راه بالا ساخته شده》
آزمان با هیجان گفت《پس میتونیم از این تونل به راهمون ادامه بدیم》
اسکات لبخندی زد و جلوتر از همه به راه افتاد و وارد تونل شد و بقیه هم به دنبالش.
آلیا پا تند کرد و به اسکات رسید، دستشو گرفت و خودشو بهش چسبوند و دلخور گفت《میدونی که من مثل شما خوناشاما دید در شب ندارم و ممنکه زمین بخورم》تو دلش از این همه بی توجهی اسکات ناراحت شده بود.
![](https://img.wattpad.com/cover/337789704-288-k736411.jpg)
YOU ARE READING
A boy made of ice
Vampireاون تهی از هرگونه احساسیه درست مثل یه مجسمه ، مرموز با نگاهی خالی از زندگی، چی میشه اگه سر از دنیای خوناشام ها دربیاره... [توضیحات] |وضعیت:کامل شده| |تعداد پارت:۷۶| |ژانر:تخیلی،گی،خوناشامی،رمنس| {❗توجه: ناول های من فقط در واتپد آپ میشه، بدون اجازه ج...