بهت زده به صحنه ی روبرو خیره شده بود. اون چیزی که می دید رو باور نمیکرد، آریا با سینه ی کبود و زخمی داخلِ آب چشماشو بسته بود و سرش رو به سکو تکیه داده بود.
یک آن چشماش گرد شد ،مشعل از دستش افتاد و به سرعت داخل آب رفت.دستاشو دو طرف صورت آریا قاب کرد و تکونش میداد.اسکات《هی آریااا حالت خوبه؟》
تکونای اسکات باعث شد آریا هشیار بشه ،آروم چشماشو باز کرد و با صورتِ نگران اسکات روبرو شد . سریع موقعیتشو یادش افتاد ، لعنتی ؛ اون لخت تو حوضچه خوابش برده بود و الان بدونِ هیچ پرده ای روبروی اسکات ایستاده بود ،حس کرد دیگه کارش تمومه چون اسکات تموم زخمای روی بدنشو دیده بود و حتما ازش توضیح میخواست.
اسکات که دید چشماشو باز کرد نفسی عمیق کشید و کلافه موهای ریخته شده روی صورتش رو بالا زد.یکم از آریا که شوکه نگاهش میکرد فاصله گرفت ، نگاهشو از صورت آریا به بدنش سُر داد ؛اخمی روی صورتش نشست و با لحنی خشک و جدی گفت《خُب میشنوم》بعد به زخما اشاره کرد.
آریا نفسشو که حبس شده بود بیرون داد و به حالت عادیش برگشت ،آب دهنشو قورت داد ،باید یه جوری جمعش میکرد . به چشمای اسکات که حالا هیچ گرمایی ازشون ساطع نمیشد نگاه کرد ،هیچوقت اونطوری ندیده بودش.
سرفه ای مصنوعی زد و نگاهشو به طرف دیگه داد، سعی کرد بحثو بپیچونه《میشه بری بیرون ،میخوام از آب بیام بیرون و لباسامو بپوشم》بعد روشو برگردونو و خواست بیرون بره که اسکات محکم دستشو کشید که باعث شد به عقب پرت بشه و به سینه ی اسکات که مثل یه ببر وحشی نفس میکشید برخورد کنه.
اسکات بدن لخت و سرد آریا رو تو بازوهاش اسیر کرده بود و نفس داغش روی صورت سرد آریا پخش میشد ،دندوناشو چفت کرد و تو اون فاصله ی کم با صدای آروم غرید 《گفتم میشنوم، یا میگی این زخما چیه یا همینجا میمونی》
آب سرد شده بود و آریا تحمل سرما رو نداشت برای همین تلاشی برای رهایی از چنگال گرم اسکات نکرد و سعی کرد موضوعو جمع کنه .
از دروغ خسته شده بود اما این تنها راه حفظ جونش بود. لبشو خیس کرد که از چشمای اسکات دور نموند و شروع کرد به حرف زدن ، سعی کرد جزئیات رو هم بگه تا قابل باور تر باشه چون تو این مدت فهمیده بود اسکات برخلاف چیزی که نشون میده بطرز خطرناکی باهوشه.
آریا《من سالها پیش تو دنیای انسانها توسطِ یه جادوگر طلسم شدم؛ همونطور که میبینی هر وقت که زخمی میشم مدتِ طولانی ای زمان میبره تا خوب شه برخلاف شماها ،بعد از اون جادوگر گم و گور شد و نتونستم پیداش کنم چون فقط کسی که طلسم کرده بود میتونست طلسم رو برداره.حالا هم که اینجا گیر افتادم و نمیتونم کاریش کنم. نمیخواستم اینو بهتون بگم چون مسئله ی مهمی نبود ....همین》
حالا اخم از صورت اسکات پر کشیده بود و با تردید به چشمای مطمئن آریا نگاه میکرد ،میخواست ببینه چقدر حرفای این پسر واقعیت داره ؛ اما صورتِ مصمم آریا چاره ای جز قبول کردن دلیلش برای اسکات نداشت. سری تکون داد ،لحنش دیگه عصبی نبود اما هنوز سرد بود و رگه هایی از غم داشت که آریا رو متعجب کرد《تو درست بودنش شک دارم ولی به هر حال از این به بعد همه چیز رو به من بگو، خیلی هم مسئله ی مهمیه....میدونی چندبار تا حالا نزدیک بود بکشمت درحالیکه خبر نداشتم تو مثل بقیه نیستی...پرسیدی از خودت که اگر اتفاقی برات میفتاد من با عذاب وجدانم چیکار میکردم؟؟ تو واقعا خودخواهی آریا》

YOU ARE READING
A boy made of ice
Vampireاون تهی از هرگونه احساسیه درست مثل یه مجسمه ، مرموز با نگاهی خالی از زندگی، چی میشه اگه سر از دنیای خوناشام ها دربیاره... [توضیحات] |وضعیت:کامل شده| |تعداد پارت:۷۶| |ژانر:تخیلی،گی،خوناشامی،رمنس| {❗توجه: ناول های من فقط در واتپد آپ میشه، بدون اجازه ج...