28

401 41 22
                                    


هرماینی زیر چشمی به دراکو نگاه کرد ، از وقتی که روی میز صبحونه نشسته بود ، حتی یه نیم نگاهم بهش ننداخته بود !

سعی کرد اونم بی‌تفاوت باشه و صبحونه شو بخوره ، تازه شروع کرده بود که دراکو بلند شد و انگار نه انگار که هرماینی تازه سر میز نشسته است گفت : تا ۱۵ دقیقه دیگه آماده شید.

دلانی به هرماینی که امروز دیر اومده بود سره میز نگاه کرد ، تقریبا هیچی نخورده بود!

دلانی خواست حرفی بزنه که هرماینی بهش اشاره کرد که چیزی نگه .

مشخص بود دراکو عمدا این کارو کرده بود!

تقریبا ۱۵ دقیقه بعد دلانی با کتونی سفید، شلوار جین سفید و تیشرت مشکی با طرحای نقره‌ای کنار دراکو و ویویان ایستاد دراکو بر گشت و به خواهرش نگاهی انداخت و همین که خواست از خاطر تاخیر هرماینی شکایت کنه، هرماینی با شلوار لی تیره و تیشرت قرمز تیره که با کتونی و کیف کوچیکیش از پله ها اومد پایین.

هرماینی سعی کرده بود با حد اکثر سرعت ممکن حاضر شه تا بهونه دست دراکو نده!

ویویان همین که همه را آماده دید با اشتیاق گفت: بریمم خرید !!

دلانی با تعجب گفت: راستی من فکر می‌کردم با ایزابلا میری!!

ویویان شونه‌ای بالا انداخت و پرسید: تا حالا باهاشون بیرون بودی! حال بهم زنن!

هرماینی اروم پرسید : کیا؟

ویویان چشماشو چرخوند و گفت : ایزابلا و سدریک هر ۵ دقیقه یک بار همو می‌بوسن یا همو بغل می‌کنن و مل مسیر رو دست تو دست هم طی می کنند انگار نه انگار کس دیگه ای هم همراهشون هست خیلی حال بهم زنن!!!! دیگه عمرا باهاشون برم بیرون! بعد صورتش را انگار که چیز حال به هم زنی دیده است جمع کرد.

دراکو از همون لحظه که ویویانو تو سالن ورودی دید فهمید بدبخت شده!

خرید اونم با سه تا دختر!!!!

بعد از رسیدن به کوچه‌ی دیاگون اولش یکم قدم زدن و اطرافو نگاه کرد ،

دلانی رفت کنار هرماینی و اروم زیر گوشش زمزمه کرد : قضیه چیه؟

هرماینی به دراکو که داشت با ویویان حرف می‌زد و حواسش به اونا نبود گفت : دیشب یه اتفاقایی افتاد !

دلانی لب پایینشو جویید و گفت : حدس می‌زدم دیشب که می‌خواستم بیا پیشت ، دراکو رو دیدم که از اتاقت اومد بیرون ، وقتی فهمید می‌خواستم بیام پیشت گفت که بهتر الان تنها باشی !!همون لحظه فهمیدم یه اتفاقی افتاده!

هرماینی سرشو تکون داد که دلانی ادامه داد: ببین من نمی‌دونم دیشب چه اتفاقی افتاده اما حالت الان دراکو با تورو میشناسم ! گول ظاهرشو نخور که خونسرده و وانمود میکنه نه میبینتت نه صداتو می‌شنوه الان منتظره یه بهونه‌است تا حالتو بد بگیره! و هرماینی لطفا بهونه دستش نده!!

Right person, wrong time. (+18)Where stories live. Discover now