فرانسیس همزمان دستش رو اورد جلو و گفت : قبوله .
دراکو که خیالش راحت شده بود از جاش بلند شد باهاش دست داد و گفت : ممنونم .اون میتونست نگرانی دراکو رو درک کنه ، با تک تک اعضای وجودش..
وقتی خودش داشت بزرگ میشد نه پدرش کنارش بود و نه مادرش .
هیچوقت پدرش بهش پرواز با جاروی جادویی رو یاد نداده بود .
به مادرش توی درست کردن شیرینی کمک نکرده بود .
وقتی صحبت کردن به زبان های جدید یا نواختن پیانو رو یادگرفته بود کسی تشویقش نکرده بود ، کسی با تمام وجود بهش افتخار نکرده بود ...
احترام دراکو پیش فرانسیس با این طرز تفکر و اینده نگری چند برابر شد.
دلش میخواست دستش رو روی شونهاش بزاره و بهش بگه تو پدر خوبی هستی ، مطمئنم رابطهات با اسکورپیوس مثال زدنی میشه اما غرورش بهش اجازهی این کار رو نداد .شاید هم باید اون کار رو میکردچون یکم حمایت و توجه و از همه مهمتر محبت چیزی بود که دراکوی نگران و عصبی بهش نیاز داشت .
تا اروم بشه، ، ذهنش از عصبانیت خالی بشه و بتونه منطقی فکر و از اون مهم تر رفتار کنه .بعد از حدود نیم ساعت صحبت کردن و توضیح دادن کلی نقشه دراکو همون طوری که از هاگوارتز خارج شده بود ، برگشت .
وقتی که وارد سرسرای اصلی شد و ارامش و همون جمع همیشگی و همون بحث های همیشگی رو شنید، نفس راحتی کشید.
کسی متوجه غیبش نشده بود ، و این خوب بود .
اما نمیدونست چرا دلش ازش این بابت گرفت !
واقعا هیچکس متوجه نبودش نشده بود ؟
غیبش سر کلاس و دیر اومدنش برای شام ..
نه هرماینی ، نه دلانی ، و حتی نه ویویان؟؟
یعنی اینقدر همه درگیرن و مشغلهی فکری دارن ؟
یا اون اهمیتی براشون نداره ، اگه این طور بود پس چرا دراکو حاضر بود زندگیش رو برای تک تکشون فدا کنه ؟شام مثل همیشه خورده شد ، مسابقهی کوییدیچ بین تیم های ریونکلاو و گریفیندور که بحث جذاب هفته بود ، امشب که شب قبل از مسابقه بود هیجان بیشتری پیدا کرده بود .
بعضی از طرفدار های دو اتیشه لباس تیم محبوبشوت رو پوشیده بودن پروانه های ابی جادویی که بعد از سه دقیقه پرواز اروم ناپدید میشدن از چوب دستی طرفدار های ریونکلاوو بیرون میاومن و جرقه های قرمزی که طرفدار های تیم مخالف سعی داشتن با پرتاب کردنشون پروانه هارو بتروکنن ، رقص نور زیبایی رو بین فاصلهی میز دوتا تیم درست کرده بود.
پول های شرط بندی داشتن کم کم جمع میشدن ، بلیز و گریگوری روی ریونکلاوو شرط بستن و پنسی در کمال تعجب روی شرطبندی نکرد !
البته دوستای خودشون همه میدونستن بخاطر اینکه با بلیز لج کرده روی تیم مقابل اون شرط بندی کرده.این اولین باری بود که پنسی روی چیزی که مقابل گروه گریفیندور بود شرطبندی نکرده بود ، ویویان اومد زیر گوش هرماینی : اوضاع پنسی و بلیز خرابه !
: دراکو گفت دعوا کردن ..
: ببین میتونی ازش بپرسی دعواشون سره چی بوده .
: امممم سعی خودمو میکنم .
YOU ARE READING
Right person, wrong time. (+18)
RomanceGlory never came Easy and Love was never Free. Read part 0 "خلاصه" #Dramione ♾ 🔞 🐍 🩸🪞🍷 👑 ♥️ 👥 🔞