37

372 47 15
                                    


دراکو پوزخندی زد و توی دل گفت: عمرا اگه
به همچین احمقایی مجوز تشکیل انجمن داده باشن!

این دیگه چه مسخره‌ بازی بود!

اما یه بار دیگه بنرو نگاه کرد !

دوباره به جمعیت نگاه کرد و این بار یکی رو دید که بشناستش!

نفسشو فوت کرد و زیر لب گفت : مرلین !

دوتا پسر سال اولی رو کنار زد که صدای یکیشون در اومد اما بی‌تفاوت رفت جلو که یهو خشکش زد.

غیر ممکن بود !

یه بار دیگه به بنر نگاه کرد .

غیر ممکن بود !

اون این کارو نمی‌کرد !

هرماینی این کارو نمی‌کرد !

این کارو باهاش نمی‌کرد !

اون دست یکی دیگه نگرفته بود !

دراکو مطمئن بود!

توی این مورد بهش اعتماد داشت!

مطمئن بود هرماینی جین گرنجر ،این کارو باهاش نمی‌کنه!

دراکو با قدمای بلندش خودشو به هرماینی رسوند ، براش مهم نبود چند نفرو هل داده بود!
یا اونی که افتاد زمین کی بود!

فقط می‌خواست به بهش برسه، فقط می‌خواست بهشون برسه!

به محض اینکه رسید بهشون بازوی هرماینی رو گرفت و به شدت کشید!

تا دستشو از دست اون پسره‌ احمقی که به خودش اجازه داده بود دستشو بگیره جدا کنه و موفق هم شد!

هرماینی قبل از اینکه بخواد از دردی که توی بازوش احساس کرده بود بناله نیم رخ دراکو رو دید و خفه شد!

دراکو با چشمای شرور و نیشخند شیطانی به پسری که از رنگ قرمز مسخره‌ی شنلش می‌شد تشخیص داد گریفیندوریه نگاه کرد!

با صدایی که از شدت عصبانیت می‌لرزید گفت: اممم تقریبا همه می‌دونن مالفویا چقدر بخشندن ، ولی بزار من شخصا بهت ثابت کنم!
من زندگی مسخره و شیرنتو بهم نمی‌ریزم‌ و تو دیگه سمت چیزی که ماله منه نمی‌ای، همم نظرت چیه؟

پسره به اطرافش نگاه کرد حدود ۴۰ جفت چشم بهش خیره شده بودن!

غرور جوونیش و شجاعت گریفیندوریش توی چنین موقعیتی بهش اجازه‌ی عقب نشینی نمی‌داد.

Right person, wrong time. (+18)Where stories live. Discover now