هرماینی همزمان که به پروفسور گوش میداد ، نوت برداریم میکرد .
درحالی که طبق معمول بقیه یا خواب بودن و یا داشتن باهم دیگه حرف میزدن، هرماینی هیچوقت درک نمی کرد چرا کلاس تاریخ اینقدر براشون خسته کنندست!
اما یک دفعه حواسش پرت شد و وقتی به خودش اومد از پروفسور عقب افتاده بود!
به نوشتهاش نگاه کرد نوشته بود:
پادشاه وقت تصمیم گرفته بود به شوالیههاش بعد از مقاومت در برابر وسوسه های جادوگران و اغوای ساحره ها ، پاداشی درخور بده و این گونه بود که...
هرماینی برای چند لحظه تو فکر رفت و وقتی به خودش اومد در کسری از ثانیه وسایلشو جمع کرد و بلند شد ، کیفشو انداخت رو شونهاشو گفت : ببخشید پروفسور من باید برم ، الان یادم افتاد پروفسور مکگانگال یه کاری رو سپرده بودن!
و بدون اینکه منتظر جواب بمونه از کلاس خارج شد ، سمت سالنشون رفت و کیفشو انداخت تو اتاقش رداشو در اورد و چوبشو برداشت.
هرماینی با خودش فکر کرد: وقتی توی اتاق زیر شیرونی زندانی بودم دراکو دزدکی میاومد پیشم پس اگه کاریم میکرد کسی چیزی نمیفهمید و اگر میفهمیدن کسی اونجا نبود که حتی بخواد ازم دفاع کنه!
اما اون هیچوقت جوری رفتار نکرد که من احساس کنم در خطرم ، بحث و دعوا داشتیم ولی هیچوقت حتی طوری دستمو نگرفت که حس ناخوشایندی داشته باشم!
حتی وقتی اسکورپیوس به دنیا اومد و هیچ مانعی نداشت که بیاد اتاقم و با دوتا طلسم در و ببنده و نزاره صدا بره بیرون و هرکاری که دلش میخواد باهام بکنه ، بازم هیچ کاری نکرد !
با وجود اینکه کسی جلوشو نمیگرفت یا مانعش نمیشد!
و اینکه دراکو پسره خوشگذرونیه یه راز نیست و همه اینو میدونن!
دراکو حتی وقتی اینجام باهم هروقت میگذرونیم ، از حدش جلو تر نمیره!
وقتی من بگم کافیه ، یعنی کافیه!
حتی اگه حالش بد باشه!
حتی اگه واقعا بهش نیاز داشته باشه!و حالا که بهش اعتماد دارم و بهم ثابت کرده که با وجود اینکه رفتارش مضخرفه اما به خواسته هام توی این یه مورد اهمیت میده و حدشو نگه میداره .
منم دوسش دارم .
و دلم بیشتر از بوسه های گرم و بغلای محکمش میخواد پس چرا هم خودمو اذیت کنم و هم اونو .
و اینکه اون لیاقتشو داره!
YOU ARE READING
Right person, wrong time. (+18)
RomanceGlory never came Easy and Love was never Free. Read part 0 "خلاصه" #Dramione ♾ 🔞 🐍 🩸🪞🍷 👑 ♥️ 👥 🔞