Part 9
دراکو با حس کردن در چشماش رو باز کرد مادرش رو دید که دستشو روی صورت دراکو گذاشته.
دراکو توی یه حرکت روی تخت نشست ، چشماش رو مالید و بلند شد ، بدون نگاه کردن به هرماینی که گوشهی تخت ، پشت به دیوار کز کرده از دره باز اتاق زیر شیرونی اومد بیرون ، از پله ها پایین اومد و سمت اتاقش رفت ، چوبش رو که روی میز مطالعهاش بود توی یک نگاه دید، سمت سرویس بهداشتی رفت و صورتش رو با اب سرد شست تا خواب از سرش بپره.
با صورت خیس اومد روی میز مطالعهاش نشست ، روی یک کاغذ نوشت ،
{ پسره ، اون میره.}
𝑫𝒓𝒂𝒄𝒐 𝒎𝒂𝒍𝒇𝒐𝒚همین و کاغذ رو تا کرد و توی یه پاکت گذاشت ادرس اتاق دلانی رو نوشت و روی پاکت مهر خانوادگیشون رو زد ، میدونست دلانی منظورش رو میفهمه.
سمت چوبش رفت و توی جیبش گذاشتش ،
درد بدنش کم تر شده بود چون خواب روی روند بهبودی تاثیر مثبت داشت اما از طرفی اعصابش خورد تر از قبل بود ، پاکت نامه رو توی جیب هودیش گذاشت ، از توی کمد اتاقش یکی از کفشایی که توی خونه میپوشید رو پوشید و سمت اشپزخونه رفت ، میدونست الان جغداشون توی اتاق کوچیکی که کنار اشپزخونهست دارن استراحت میکنن ، میخواست فورا نامه رو بفرسته تا زمانی که برای جلسه میان با مغز پر از ایده بیان!از طرفی هرماینی از اینکه بلخره دراکو رفته بود نفس راحتی کشید اما از اینکه تصمیمش رو بهش گفته بود قلبش اونقدر سنگین شده بود که حس میکرد نمیتونه حملش کنه!
دراکو بعد از فرستادن نامه از دره اشپزخونه رفت حیاط و به ماه خیره شد .
توی اتاق زیره شیرونی هرماینی بالشش رو بغل کرده بود و درعین حال که اشکاش رو پاک میکرد با چراغ خاموش نشسته بود و به ماه نگاه میکرد .
ایزابلا توی بغل سدریک ، توی گلخونه همزمان که توی سکوت سدریک با موهاش بازی میکرد داشت به این فکر میکرد باید با این رابطه چیکار کنه و به ماه خیره شده بود .
ویویان با اینکه سعی میکرد به رفتار عجیب امروز هرمن فکر نکنه از پنجرهی کتابخونه داشت به ماه نگاه می کرد .
دلانی با اینکه نگاه خیرهی هیرو رو روی خودش حس میکرد و مثلا داشت به حرفای پنسی درمورد حملهی امروز هرمن به پسر گریفیندوری که به ویویان گفته بود کنیز تاریکی مثلا گوش می کرد ، اما در اصل داشت از پنجرهی رو به عمق دریاچهی سالن عمومی اسلیترین به نور ماه که سعی خودشو کرده بود تا کمی از تاریکی اب رو بگیره نگاه میکرد.
در حالی که جن همراه سینی غذا توی اتاق ظاهر شد و باعث شد هرماینی از ماه چشم برداره ،
YOU ARE READING
Right person, wrong time. (+18)
RomanceGlory never came Easy and Love was never Free. Read part 0 "خلاصه" #Dramione ♾ 🔞 🐍 🩸🪞🍷 👑 ♥️ 👥 🔞