Right person, wrong time. (+18)

16

Part 16

23 December
صبح
دلانی درست حدس زده بود هرماینی خواب بود.

البوم و کتابا رو کنار تختش گذاشت و نامه رو روی پا تختیش و اروم از اتاق اومد بیرون و سمت راه‌پله دویید!!

دراکو دیشب از هرماینی خداحافظی کرده بود ، و به مادرش یاداوری کرده بود که مواظب هرماینی باشه!

نارسیسا با اینکه از هرماینی و وضعیتش خوشش نمی‌اومد ، اما با دیدن پسرش که مسئولیت پذیر شده
کاراشو درست انجام میده
درمورد ایندش نگرانه و داره تلاش میکنه
منظم و مرتب و سره وقت شده
و از همه مهمتر در نتیجه‌ی این کارا با پدرش دعوا نمی‌کنه و روی اعصاب لوسیوس راه نمی‌ره راضی بود!!

یه جورایی با دیدن کارا و رفتارای دراکو با خودش می‌گفت شاید بازم بوده!
شاید واقعا لازم بود که همچین تلنگری به دراکو وارد شه!
نارسیسا نمی‌دونست درمورد هرماینی باید چه حسی داشته باشه!
اما درمورد بگه احساس منفی نداشت!

می‌دونست به مادر نمی‌تونه از بچه‌اش دور باشه !
برای همین وقتی دراکو بهش گفته بود که هرماینی تصمیمشو عوض کرده و پیش بچه می‌مونه یه جورایی تعجب نکرده بود!!!

می‌دونست هرماینی جوونه ، خامه و بی‌تجربه است.

اما هنوزم قرار بود یه مادر بشه پس ..!

نارسیسا از طرفی دنبال ماجرایی بود که از قبل از اومدن هرماینی به عمارت دنبالش بود و از طرفی کارای لوسیوس!!

اما می‌دونست حالا با برگشتن بچه ها به هاگوارتز وقتش بیشتر خالی میشه و می‌تونه بیشتر روی موضوع تمرکز‌ کنه!

چون باید چند سفر کوتاه می‌رفت تا از بعضی چیزا مطمئن بشه!!

هرماینی بعد از یه حموم ساده سمت کمدش رفت تا زود لباساشو بپوشه چون‌ نمی‌خواست قهوه‌اش سرد بشه!

وقتی داشت لباس می‌پوشید متوجه چندتا کتاب شد که کنار تختش گذاشته شدن !!

سمت فنجون قهوه‌اش رفت و برش داشت و کنار تختش نشست و مشغول برسیشون شد!

دوتا رمان و یه البوم عکس و یه نامه!

{ Dear Hermione

I must go back to the hogwats.

I will miss you and I know you will miss me too !

I was hoping this three would help you a little bit.

These books are two of the famous novel books in the wizarding world and i was hoping the pictures help you know more about Draco and malfoys .

See you soon

Take care of yourself and our beloved Son.

Your secret friend, delaney.M }

{هرماینی عزیز ،