43 🔞

856 53 8
                                    



دراکو فکر کرد زودتر از هرماینی از گشت زنی شبانه برگشته اما با شنیدن شرشر ابی که حموم می‌اومد فهمید اشتباه می‌کرده.

بعد از عوض کردن یونیفرمش با فقط یه شلوار  راحتیه مشکی برگشت سالن و روی کاناپه نشست.

هرماینی بعد از چند دقیقه با موهای نم دار و صورتی خسته اومد توی سالن و مستقیم رفت سمت میز مطالعه‌اش جایی که چند روز گذشته رو مرتب اونجا گذرونده بود.

دراکو سرشو کج کرد و به هرماینی با
شلوار گشاد نسکافه‌ای و بلوز همرنگش که داشت سعی می‌کرد تمرکز کنه نگاه کرد، بدون سر و صدا و اروم از جاش بلند شد و سمتش رفت.

هرماینی برای بار سوم جمله‌ی اول پاراگراف اولو خوند اما بازم یه کلمه‌شو نفهمیده بود!

دستشو زیر چونه‌اش گذاشت و با بی‌حوصلگی کتابشو ورق زد اما با گرمی نفس دراکو تو گردنش و اروم زمزمه کردنش کنار گوشش ، همون قدر تمرکزش که داشتم ناپدید شد!

دراکو بعد از دو نفس عمیق تا سینه‌شو با  بوی موهایش پر کنه اروم کنار گوشش گفت: خودتو بیشتر از این خسته نکن ، نمی‌تونی تمرکز کنی !

هرماینی اروم جوابشو داد و گفت: فکر کردم فراموش کردی چه‌جوری حرف بزنی!

دراکو دست به موهاش کشید و همشونو برد یه سمت و همزمان که بوسه‌های ریزی رو گردنش می‌زد و باعث شده بود هرماینی لبشو گاز بگیره، دستشو برد سمت روونش که هرماینی هین ارومی کشید و دستشو رو دست دراکو گذاشت ، کمی چرخید و به چشمای خمار دراکو نگاه کرد،

اما دراکو زیاد بهش فرصت فکر کردن نداد چون توی یه حرکت هر دو دستشو انداخت زیر باسنشو و بلندش کرد ، بخاطر حرکت یهوییش هرماینی مجبود شد پاهاشو دور کمر و دستاشو دور گردن دراکو حلقه کنه تا نیوفته!

دراکو لباشو روی لبایش گذاشت و بعد از چند ثانیه هرماینی رو برد اتاقش، درو با پاش بست .
هرماینی رو روی تخت گذاشت اما از وسط پاهاش تکون نخورد و از بالا بهش نگاه کرد ، نگاهی که هرماینی رو ذوب کرد و لبشو گاز گرفت .
اما دراکو روش خم شد لبشو از چنگ دندونش نجات داد و اونو اسیر لبای خودش کرد.

اولش دراکو خیلی اروم پیش می‌رفت اما بعد از اینکه هرماینی باهاش همراه شد ، بوسه‌هاشون گرمتر شدن و دیگه خبری از اون بوسه های اروم نبود!

اما دراکو از هرماینی جدا شد و بهش فرصت نفس کشیدن داد ، سرشو سمت گردنش برد و با صدای گرفته‌ای گفت: هر‌ وقت که خواستی بهم بگو تمومش می‌کنیم!

اما حواس هرماینی بیشتر سمت دستاش بودن که خیلی اروم از زیر بلوزش بالا اومده بودن !

برای اینکه دراکو راحت تر بلوز هرماینی رو دربیاره ، هرماینی نیم خیز شد اما بعد از اینکه دراکو بلوزو پرت کرد سمت کمدش با فشار دستش روی سینه اش اونو برگردوند روی تخت و لباشو روی گردنش گذاشت .

بوسه های خیس و گازای تقریبا ارومش ، نفسای هرماینی رو کشدار کرده بود.

اروم دستاشو برد زیر هرماینی و سوتین‌شو باز کرد و بوسه هاشو برد سمت سینه هاش .
هرماینی اههه کوتاهی کشید اما فورا لبشو گاز گرفت که دراکو دوباره لباشو روی لباش گذاشت .

دراکو با صدای گرفتش زمزمه کرد : let me hear your voice!
(بزار صداتو بشنوم!)

دست شو برد زیر شلوار هرماینی و سرشو برد تو سینه هاش .

با هر بوسه‌ی دراکو
با هر نوازشش
نفسای هرماینی کشش دار تر و سنگین تر میشدن!

دراکو دستشو برد زیر، لباس زیرش که هرماینی اههه غلیظی کشید !

دراکو دقیقا می‌دونست داره چیکار میکنه !

و خیسی بین پاهای هرماینی و نفساش گرم و کش دارش اینو ثابت می‌کردن!

دراکو دستشو سمت کمر شلوارش برد تا شلوارشو در بیاره  که یک دفعه هرماینی گفت :کافیه!

دراکو سرشو بلند کرد و چند ثانیه به چشماش خیره شد ،که هرماینی ادامه داد : لطفا!

دراکو دستشو از روی کمر شلوار هرماینی برداشت و چشماشو بست ، گلوشو صاف کرد و بعد از چند ثانیه سکوت گفت : میشه حداقل شبو پیشم بخوابی؟

هرماینی لبخند شرمنده‌ای زد و سرشو تکون داد ، دراکو از روش بلند شد و دستی به صورتش کشید و سمت سرویس بهداشتی رفت ، وقتی برگشت هرماینی لباساشو پوشیده بود و روی تختش نشسته بود.

هرماینی با دیدن دراکو از جاش بلند شد و اومد سمتش و گفت : من .. می‌دونم ..کارم ..

اما دراکو ‌انگشت اشارشو گذاشت رو لبای سرخش که مطمئن بود فردا کبود میشه و  ساکتش کرد و گفت: خودم بهت گفتم هر وقت که بخوای تمومش می‌کنم، بازم نیست چیزی رو برام توضیح بدی!

هرماینی لبخند مهربونی زد و اروم لباشو روی لبای دراکو گذاشت که دراکو یک دفعه لبشو گاز گرفت و گفت : کاری نکن پشیمون شم گرنجر!

هرماینی دستشو روی لبش گذاشت و با تعجب به دراکو که با نیشخند روی تختش دراز کشید و دستاشو برای هرماینی باز کرده بود نگاه کرد، هرماینی ابرو هاشو بالا انداخت و رفت تو بغل دراکو ، سرشو رو سینه‌اش گذاشت .

با وجود اینکه بیشتر از اینا می‌خواست !
میخواست گرمای دراکو رو بیشتر از این احسای کنه !
می‌خواست دستاش جاهای دیگه‌ایم بره و خیلی کارای دیگه بکنن اما ..گفته بود کافیه!

چون می‌ترسید !

می‌ترسید خاطرات اون شب براش زنده شن!

و دیگه نتونه این احساس امنیتی که تو بغلش داره رو داشته باشه!

بین پاهای هرماینی هنوز خیس بود و داشت به این فکر می‌کرد ، اگه بهش نمی‌گفت دست نگه داره ، الان توی چه وضعیتی بودن که دراکو اروو یدونه زد رو باسنش و گفت : اگه نمی‌خوای که پشیمون شم و  همین الان و همین جا به فاکت بدم بهتره پاتو از رو دیکم برداری هرماینی !

هرماینی با گونه‌ی سرخ شده جای پاشو عوض کرد و لبشو گاز گرفت!

خب خب خب 💥
من ۳/۴ روزی نیستم ، برا همین امشب دوتا دارت گذاشتم 💝
ووت و کامنتم که یادتون نمی‌ره و اینکه دوستون دارم ♥️
همین 🤟🏽

Right person, wrong time. (+18)Where stories live. Discover now