88 🔞

530 38 29
                                    

Part 88

پارتی به اوج خودش رسیده بود همه داشتن خوش می‌گذروندن ، کمتر کسی رو می‌دیدی که نشسته باشه ، اوناییم که نشسته بودن داشتن می‌خوردن و می‌نوشیدن.
برای همینم اون وسط خیلی شلوغ بود اصلا معلوم نبود کی به کیه!
و این به دراکو و هرماینی اجازه داد خیلی راحت برن تراسی که توی اون طبقه بود.

هرماینی به محض بیرون اومدن از سالن با خنده گفت : اوووو عالیه عالی !
تا به حال اینقدر بهم خوش‌نگذشته بود!!!

و یقه‌ی بلوزشو کمی تکون داد تا هوا بره زیرش ، اون همه رقص و هیجان و نوشیدنی باعث شده بودن حرارت بدنش بره بالا و حتی هوای سرد شبم تاثیر خاصی روش نداشته باشه.

دراکو از دیدن تک تک کارای هرماینی لذت می‌برد!
مطمئن بود تا حالا همچین پارتی نرفته و اینقدر نرقصیه ، از طرفی از این مورد خوشحال بود چون اصلا از ایده‌ی اینکه تو بغل یکی دیگه اون جوری رقصیده باشه خوشش نمی‌اومد !
و از طرفیم نمی‌تونست زندگی بدون این خوش گذرونی های کوچیک رو تصور کنه .
اما تصمیم گرفت فکر و خیالات رو بزاره برا بعد و تو لحظه زندگی کنه !
پس رفت پیش هرماینی، از پشت بغلش کرد ، موهاشو برد روی شونه‌اش ، پشت گردنش رو بوس کرد ، زمزمه وار گفت : دلم برات تنگ شده!

هرماینی تو بغلش چرخید و دستاشو روی سینه‌اش گذاشت و گیج پرسید : همم؟

دراکو چشماشو بست و با تک خنده‌ای گفت : هیچی دارلین !

هرماینی مست از این حرفا بود ، اما یهو دراکو صاف ایستاد ، لبخند شیطانی زد و گفت : هی میون ! نظرت چیه بریم بالا؟؟

هرماینی بدون فکر قبول کرد ، برگشتن داخل و از پله ها رفتن بالا ، همون جا جلوی در یکی از اتاق‌ها بلیز و پنسی رو دیدن!
پنسی داشت بند سوتینشو درست می‌کرد ، بلیز و دراکو نگاه های معنی داری رو رد و بدل کردن که پنسی با لحن تندی گفت : هییی! مالفوی ...

که دراکو دستاشو به نشونه‌ی تسلیم اورد بالا گفت : باشهه باشهه من که چیزی نگفتم!!

و در رو برای هرماینی باز کرد ، اون رفت داخل ، بلیز دستشو برای پنسی نگه‌داشت تا ازش جلو بیوفته و وقتی دید حواسش نیست چشمکی به دراکو زد که اونم با نگاه شروری سرش رو به چپ و راست تکون داد و لب زد : asshole !*

دراکو در و بست و چرخید که هرماینی خودشو انذاخت بغلش و لبش رو روی لباش گذاشت!!

این دقیقا همون چیزی بود که دراکو می‌خواست ..
دقیقا همون چیزی که بهش نیاز داشت ..
دقیقا همون چیزی که دلش براش تنگ‌ شده بود..
گرفتن هرماینی بین بازوهاش و بوسیدن لبای نرم و خیسش.
پس وقت رو تلف نکرد !
دستاشو دور هرماینی قفل و اونو به خودش نزدیک تر کرد .
بوسه‌شون گرم بود و با لمس دراکو و بردن دستش بین موهای هرماینی گرمتر میشد..
تا زمانی که هر دو نفس کم نیاوردن از هم جدا نشدن !
دراکو با صدای ارومی گفت : اههه تو فوق‌العاده‌ای دختر!
اما هرماینی صبر و تحمل دراکو رو نداشت مخصوصا الان که ۷/۸ شات نوشیدنی اتیشی ...
پس زود بوسه‌ی دیگه‌ای روی لباش زد و بین پاهای دراکو زانو زد .
دراکو با تک خنده‌ای کمر شلوارش رو باز کرد و وقتی زبون گرم و خیسش رو دور دیکش احساس کرد با لحن کشیده‌ای گفت : یادم بنداز بیشتر بیارمت این جور جاها!
از هم دور بودن این مدتشون و دلتنگی و جو پارتی به هرماینی غلبه کرده بود و دراکو عاشق این حالش شده بود !
جوری که سرش رو جلو و عقب می‌کرد و زبونش رو روی دیک دراکو میکشید ، کاری کردن که دراکو اهه های ریز و غلیظی بکشه که بخاطر لذت خالصی بود که هرماینی باعثش شده بود!
اما اون نمی‌خواست فقط خودش لذت ببره پس برخلاف میلش قدمی رفت عقب و دست هرماینی رو کشید و اوردش بالا دستشو برد زیر دامنش ، جوراب شلواریش رو کشید پایین ، هرماینی خودش روی تخت نشست و کفشاشو در اورد و جوراب شلوارش رو هم همین طور ، دراکو دامنشو در نیاورد و فقط دادش بالا خواست بره بین پاهاش که هرماینی یقه‌ی پیرهنش رو گرفت و کشیدش بالا ، بوسیدش ، دراکو هم که دنبال فرصت بود ، چند بار دیکشو روی پوسیش کشید ، چند بار اروم روش ضربه زد و دیکشو داخلش کرد .
هرماینی خودش خیس بود پس خیلی راحت رفت داخل ، هرماینی بین بوسه‌شون اسم دراکو رو با ناله صدا زد .
دراکو کمرش رو چند بار بالا و پایین کرد اما جاش راحت نبود پس اومد روی تخت که هرماینی چرخید و اومد روی دیکش نشست !
دراکو کمرش رو گرفت و گفت : اگه این چیزیه که می‌خوای ..!

Right person, wrong time. (+18)Where stories live. Discover now