از وقتی که سوار قطار شدن تا وقتی که سوار بر کالسکه هایی که توسط تسترال ها کشیده میشد، تا وقتی که از دروازههای هاگوارتز گذشتن برای هرماینی مثل یه صحنهاهسته ی روی دور سریع گذشت.همه چیزرو میشنید، همهرو میدید، اما در عین حال که چیز اهسته اتفاق میافتاد ، سریع میگذشت.
طبق هم فکری هرماینی ، دلانی ، دراکو و ویویان و البته نظرای ایزابلا و سدریک که یک روز قبل از اومدن به هاگوارتز توی اتاق افتابگیر ، جای مورد علاقهی هرماینی توی عمارت نشسته بودن و حرف زده بودن ، بهترین راه برای نزدیک نگهداشتن هرماینی به خودشون ، همون کاری بود که وقتی میرفتن خونهی پدر و مادر هرماینی انجام میدادن.
چون وقتی که پدر و مادرش گول خورده بودن قطعا دوستاشم باور میکردن.
اما نیازی به گول زدن نبود، حداقل از طرف هرماینی، کسی که عاشقانه دراکو رو دوست داشت!
ایزابلا و سدریک نقشهی ساده و در عین حال زیرکانهای برای نحوهی اشنایی دراکو و هرماینی کشیده بودن، که هم هرماینی و هم دراکو باهاش موافقت کرده بود.
به هر حال عشق همیشه غافلگیر کننده بود.
عشق بین پرنس اسلیترین و باهوش ترین ساحرهی گریفیندور یکم بیشتر!
وقتی همه از کالسکه ها اومدن پایین دلانی دست هرماینی رو گرفت و از خلسه بیرونش اورد.
دلانی با لحن مهربونی گفت: برای به شروع جدید امادهای؟
هرماینی نگاه مضطربی بهش انداخت و گفت: معلومه که نه! اما نکتهاش همینه نه؟
دلانی چشمکی زد و رفت پیش ویویان، هرمن و هیرو کنار هم ایستاده بودن و دراکو تنها!
هرماینی با دو قدم کوتاه فاصلهشونو پر کرد ، خواست حرفی بزنه که ، دراکو درحالی که اطرافو نگاه میکرد، گفت: امادهای؟
قبل از اینکه هرماینی جوابشو بده دست هرماینی رو گرفت و همزمان با هم قدم شدنشون ، خون به مغز هرماینی رسید و گفت: البته!
البته که اماده بود! حداقل الان اماده بود!
وقتی که دراکو دستشو با اون دستای گرمش توی هوای ملایم پاییز گرفته بود و داشتن برای شروع اخرین سال تحصیلیشون وارد هاگوارتز میشدن، کل شک و استرسشو جلوی در گذاشت و باهاشون خداحافظی کرد.
اون دیگه یه دختر کوچولو نبود!
دلانی و ویویان به طرف دراکو و هرماینی و هرمن و هیرو اون طرفشون راه میرفتن، حالا هرماینی میفهمید چرا دلانی اصرار داشت یکم ارایش کنه!
چون بیشباهت به نمایش نشده بود!وقتی وارد سرسرای اصلی شدن هرماینی نفس عمیقی کشید و گذاشت هوای هاگوارتز یه بار دیگه وارد سینهاش بشه.
YOU ARE READING
Right person, wrong time. (+18)
RomanceGlory never came Easy and Love was never Free. Read part 0 "خلاصه" #Dramione ♾ 🔞 🐍 🩸🪞🍷 👑 ♥️ 👥 🔞