61

368 44 89
                                    


4 January

قبل از نهار کم کم عمارت داشت خالی میشد .
دارک لرد تو اتاق کارش نشسته بود و داشت به پیشنهاد اندره فکر می‌کرد ، با وجود اینکه به ظاهر الانش عادت کرده بود و باهاش راحت بود اما از اینکه ظاهر زیبا و جذاب قبلش رو داشته باشه هم بدش نمی‌اومد!

برای همین به محض اینکه اندره برگشت توی اتاق ازش پرسید  : برای اجرای طلسم به چه موادی نیاز داریم؟

اندره سعی کرد هیجانش رو با یه نفس عمیق و مکث کوتاه بر طرف کنه و موفق هم شد ، نفسی گرفت و گفت: لرد من ! مواردی که لازمه ، چیزایی نیستن که با یه بشکن نشه فراهمشون کرد ، بلکه مسئله‌ی اصلی وجود یه هم خونه ، یک همخون نزدیک ، مثل یک خواهر یا برادر یا یه بچه!

دارک لرد دستی به سر نجینی کشید و با لحن سردی پرسید : من خانواده یا وارثی ندارم! پس اجرای طلسم غیرممکنه.

اندره پشتشو صاف کرد و گفت : لرد من ! اگه من جای شما بودم این قدر زود تسلیم نمیشدم!

دارک لرد نیم خیز شد و اندره قدمی رفت عقب .

دارک لرد تو یه حرکت چوبشو سمت اندره گرفت و زمزمه کرد:له جی لی منس

و فورا رفت سمتش و دستشو روی گونه و پیشونیه اندره گذاشت ، و کل ماجرای پیدا کردن جاناتان و توماس و ... دید .

دارک لرد دستاشو از روی سره اندره برداشت و اندره افتاد روی زمین !

ولدمورت با شک به پنجره‌ی پشت سر اندره نگاه کرد و‌ خودشو توی انعکاس شیشه دید و زمزمه کرد : جاناتان!

و چرخید ، از اتاقش رفت بیرون، سمت پذییرایی رفت ، با چشماش دنبال جاناتان گشت ، با دقت به پسر چشم و مو مشکی نگاه کرد.

جاناتان سنگینی نگاه دارک لرد رو احساس کرد و سرش رو بلند کرد و باهم چشم تو چشم شدن!

برای یه لحظه جاناتان با دیدن صورت متعجب و شک زده‌ی دارک لرد یادش رفت چه‌جوری نفس بکشه!

دارک لرد با صدای نسبتا بلندی خطاب به چند نفری که توی سالن ایستاده بودن گفت : برین !

بقیه بدون یک ثانیه مکث اطاعت کردن اما توماس که پیش اونا ایستاده بود بعد از اینکه به جاناتان نگاه کرد و اون سرشو تکون داد و لب زد برو سالن رو ترک کرد.

جاناتان با دیدن دارک لرد که داشت سمتش می‌اومد پشتش رو صاف کرد و لبش رو خیس کرد .

دارک لرد اونقدر اومده بود نزدیک که مجبور شد نیم قدم بره عقب .

جاناتان نگاهی به چوب دستی توی دست دارک لرد انداخت و با صدایی که سعی کرد ثابت و محکم باشه گفت : لرد من ! اتفاقی افتاده!؟

دارک لرد تک تک اعضای صورت جاناتان رو برسی کرد ، انگار که داشت دنبال چیز مهمی می‌گشت ، اما بعد از مکث کوتاهی گفت : بله ، تو!

Right person, wrong time. (+18)Where stories live. Discover now