از طلوع خورشید دیگه دراکو نتونسته بود بخوابه و بخاطر هرماینی که سرشو رو سینهاش گذاشته بود ، تکون نخورده بود.
اما هرماینی بلخره چرخید و از فرصت استفاده کرد بلافاصله بلند شد و خودشو انداخت تو حموم، بعد یک طلسم عایق صدا ، گرامافون کوچیک و جادویی اش رو روشن کرد و یکی از موسیقی های بیکلام مورد علاقهاش رو انتخاب کرد و دقیقا تموم شدم اهنگ حمومش تموم شد .
جلوی اینه موهاش رو مرتب کرد ، بهشون حالت داد و کرم مو زد و ولش کرد خودش خشک شه تا حالتی که میخواست رو بگیره ، یکی از باکسر های تمیز توی کمد حموم رو پوشید ، اروم در سرویس بهداشتی رو باز کرد تا مزاحم خواب هرماینی نشه.
سمت صندلی کنار کمد لباساش که لباسای امروزش گذاشته شده بودن رفت ، شلوار و کت کلاه دار طوسی رنگی که طرح علامت مرگخوار ها سمت چپ کتش به رنگ مشکی به چشم میخورد.
دراکو پوشیدن لباس رو تا جایی که میتونست با پوشیدن جوراب ، مرتب کردن بند کفش مشکی ضد اب اسپورتش که میخواست امروز بپوشه به تاخیر انداخت اما اخرش به حس منفیاش غلبه کرد و شلوارش رو پوشید ، دستی به پارچهاش کشید ، پارچهی لباس ضحیم نبود اما خیلی گرم و راحت و البته ضد اب بود ، کتش رو هم امتحان کرد متوجه شد اونم به همین اندازه گرمه !
نمیخواست سرمای ماه اول زمستون رو نادیده بگیره مخصوصا وقتی که هر لحظه ممکن بود برف بباره اما تصمیم گرفت ، زیرش فقط یه هودی مشکی رنگ ساده بپوشه .همین الانشم بدنش حرارت داشت !
دراکو هودی و کفش ش رو پوشید ، خودشو با پرفیوم مورد علاقهای شست!
ساعت جادویی که پدرش بهش هدیه داده بود دستش کرد .دستی به موهاش که حالا خشک شده بودن کشید و چوبش رو توی جیب شلوارش انداخت و اروم از اتاقش اومد بیرون .
یکی از الفای خونگیشون داشت راهرو رو گرد گیری میکرد ، با دیدن دراکو که صبح به این زودی بیدار شده سمتش رفت و با صدای جیغ جیغیش پرسید : ارباب دراکو مشکلی دارن قربان؟
ارباب دراکو خواستهای دارن ؟دراکو نفس عمیقی کشید ، با صدای ارومش جوابش رو داد : نه ، فقط دیگهنمیتونستم توی تخت بمونم .
میتونی صبحونهی مورد علاقهام رو برام امادهکنی؟الف سرش رو بالا گرفت و با صدایی که کاملا مشهود بود داشت به نارسیسا افتخار میکرد گفت : لیدی نارسیسا از دیشب دستورش رو دادن ارباب مالفوی !
لبخند کوچیکی کنج لب دراکو نشست، البته که مادرش دستورش رو داده !
دراکو دستی به سر الفشون کشید و سمت اتاق دراکو رفت ، غیر ممکن بود خوشحالیه الفشون رو که بهش محبت کرده نادیده بگیره اما الان بیشتر از هر چیز دیگهای دلش میخواست پسرش رو ببینه !
YOU ARE READING
Right person, wrong time. (+18)
RomanceGlory never came Easy and Love was never Free. Read part 0 "خلاصه" #Dramione ♾ 🔞 🐍 🩸🪞🍷 👑 ♥️ 👥 🔞