: خوندم وقتی میخوای یه نقشه درست از اب در بیاد و نمیشه تنهایی انجامش داد ، دو حالت داره یا باید تعداد کمی از افراد هر کدوم کار های زیادی بر عهدشون باشه یا تعداد زیادی از افراد و هر کدوم بخش کوچیکی از کار .
: ریسک اولی بیشتره ، یکی از مهره هات نابود شه نقشه هم باهاش نابود میشه .
: و همین طور خیانت !
یکیشون بهت پشت کنه ...: اونا بهت پشت نمیکنن این رو مطمئن باش .
: و کسی که این حرف رو میزنه ...
حرفش رو قطع کرد دستش رو قلبش گذاشت و گفت : منم .
: اونقدر بهشون اطمینان داری که کل زندگیمو سرشون شرط ببندم ؟
با انگشت اشارش به وسایلی که روی میز کار چوبی دایرهای شکلی بودن اشاره کرد : مگه همین الانم این کار رو نکردی ؟
روی تخت نشست ، شلوار و پیرهن مشکی رو پوشید و کنار تخت ایستاد .
ترکیب رنگ پوستش و موهاش با ملافهی مشکیش براش جذاب بود ،: نه کاملا !سمت میز رفت انگشترو برداشت ، به نگین مشکی رنگش و علامت قدیسان مرگ داخلش خیره شد .
فلز سرد انگشتر حس عجیبی روی پوست سردش داشت .
بدست اوردن انگشتر گانت اسون ترین کار بود .
از بچگی جاش رو میدونست ، پیدا کردن طلسم معکوس کردن نفرین هم چیزی نبود که نتونه توی کتابخونهای عمارت خودش پیداش کنه.
البته به شرط اینکه از نوع نفرین خبر داشت .
اون باهوش شه .
فرانسیس این فکرش رو به زبون اورد : اون باهوشه.: کی ؟
توضیح داد : لرد ولدمورت ، میدونی چرا ؟
طلسمی که روی انگشتر گذاشته بود جز طلسم های سختیه که رایجه .
یعنی با وجود اینکه دست زدن به شئ طلسم شده باعث مرگ اون شخص میشه و طلسم هایی که نتیجهشون مرگ میشه شامل طلسم های ممنوعه هستن این یکی نیست!
سختیه اجرا کردن این طلسم باعث میشه کسی سمتش نره ولی اون رفته ، تا ثابت کنه میتونه . میدونی اون حتی اگه تماشا گری هم نداشته باشه بهترین رو انجام میده و این بنظرم تحسین برانگیزه.
اگه سخت گیری های پدرم برای یادگیری اون نوع طلسم ها نبود ، هیچوقت نمیتونستم نشونه هاش رو بشناسم و بتونم تشخیص بدم دقیقا چه طلسمیه!فرانسیس سمت میزی که چند شیشه مشروب که اکثرشون شراب بودن رفت و دلش نوشیدنی میخواست اما میدونست اون باید برگرده هاگوارتز و بهتره چیزی ننوشت پس بیخیالش شد.
به ساعت اتاقش نگاه کرد : بهتره کم کم اماده شی.
باید برگردی هاگزمید.
وگرنه دوستات متوجه نبودت میشن.دلش میهخوتست مخالفت کنه، چند ساعت بیشتر بمونه اما میدونست امکان نداره.
پس از روی تخت بلند شد لباسش رو پوشید ، خودشو مرتب کرد .
و سر میز صبحانهی دونفرهای که کاترین توی اتاق فرانسیس چیده بود نشست.فرانسیس روبه روش نشست : به دراکو و هرماینی گفتم.
سرش رو به نشانهی تشکر تکون داد خواست چنگالش رو سمت دهنش ببره که متوجه شد هنوز صحبت فرانسیس تموم نشده ،
: چرا همچین چیزی رو ازم خواستی؟میدونست قراره همچین سوالی ازش پرسیده بشه پس خودش رو براش اماده کرده بود: هرماینی ادم مصممیه و اگر تصمیمی رو بگیره تا جایی که بتونه سر تصمیمش وایمیسته اما تا جایی که بتونه !
کاری که ما میخواییم انجام بدیم نمره گرفتن توی امتحان سمج نیست که بزرگترین فداکاریش کم کردن ساعت خواب و اخر هفته با دوستت بیرون نرفتن باشه که هر دوی اینا در اخر به خودت برمیگردن !
یعنی روی کس دیگه ای تاثیر نمیگذارن .
اسیب رسوندن به بقیه ، کاری نیست که هرماینی از پسش بر بیاد حتی دارک لرد هم اینو می دونه بخاطر همین هم توی جنگ با اورف ها هرماینی نقشی نداشت درحالی که ...فرانسیس حرفش رو قطع کرد : درسته درحالی که دراکو و خیلی از بچه های هم سن و سال هرماینی اونجا بودن .
: هرماینی شاید خون دارک لرد توی رگاش بوده اما تربیت دوتا ماگل و ۴-۵ سال گروه گریفیندور تاثیر بیشتری توی زندگیش گذاشتن.
: درسته و راجب پنسی ؟
: نگران اون نباش ، دقیق داره کار هایی که بهش میگی رو انجام میده و اگه همین جوری پیش بره تاج تا وقتی که لازمش داریم به دست میارییم.
فرانسیس با هیجان پنهانی پرسید : میخوام حدسم رو امتحان کنم ، راهی برای رفتن به اتاق مدیر و برداشتن کلاه گروهبندی هست؟
: سعی میکنم یه راهی پیدا کنم .
بعد از صبحانه یکی از الف های خونگی فرانسیس اونو به هاگزمید برگردوند .
💛✨ووت یادتون نره✨💛
گایز نظراتتون رو برام بنویسید❤️🙌🏻
YOU ARE READING
Right person, wrong time. (+18)
RomanceGlory never came Easy and Love was never Free. Read part 0 "خلاصه" #Dramione ♾ 🔞 🐍 🩸🪞🍷 👑 ♥️ 👥 🔞