8

436 48 8
                                    

Part 8

15 December

دراکو سمت راه‌پله ها رفت ، اولین کاری که می‌خواست انجام بده حرف زدن با هرماینی بود!

دراکو داشت از پله ها بالا می‌رفت و سعی می‌کرد اروم باشه ،
دراکو با خودش زمزمه می کرد : جواب هرماینی هر چی باشه باید بهش احترام بزاری ، باید فقط قبولش کنی و بگی مشکلی نیست، اون از اولشم هیچی رو نخواسته و مقصر همه چیز منم فقط و فقط من !

: بیا اتاقم !!!

دراکو ایستاد ، لازم نبود فکر کنه تا بفهمه صاحب صدا کیه!
این صدای سرد و خشک ماله کسی نیست جز پدرش!
دراکو چرخید و سعی کرد اروم باشه نفسش رو با لرز بیرون داد ، چند پله‌ی بالا رفته از طبقه‌ی دوم رو پایین اومد ، کتش رو صاف کرد ، چند قدم سمت اتاق پدرش رفت ، قدماش اونقدر لرزون بودن که تعادلش رو بهم می‌زدن !

دراکو ایستاد چند نفس عمیق کشید و با خودش گفت : قرار بود این روز بیاد ، قرار بود بیاد و اینم حقمه ، خودم می‌دونم که حقمه پس مرد باش و تاوان کاری که کردیو بده!

دراکو سمت اتاق کار پدرش رفت و در نیمه باز رو باز کرد ، رفت داخل و درو بست ، سرش رو بلند کرد و به پدرش که به میز کارش تکیه داده بود نگاه کرد ،
دراکو می‌دونست اگه پدرش الان اخم داشت قرار بود دعواشون با داد و بیداد و نهایتا برو اتاقت احمق بی‌عرضه حل شه !
ولی الان که با نگاه سرد و خشکش که داره بهش نگاه می‌کنه یعنی قرار نیست با حرف زدن حل شه !
البته دراکو دقیقا انتظار اینو داشت ، اما یکم امید داشت فقط یکم !
که اون یه‌زره امیدشم الان دود شد رفت هوا!

لوسیوس یک قدم ، دو قدم ، سه قدم ،...
اروم اروم می‌اومد سمت دراکو و اروم اروم و شمرده شمرده شروع کرد به حرف زدن ،

لوسیوس : بی‌اجازه رفتی بیرون از قلعه ، معجون توهم‌زا و نوشیدنی اتیشی خوردی، بین این همه دختر که حاضرا نصف عمرشون رو بدن تا نصف دیگه‌شو عضوی از خاندان ما باشن رفتی سمت دختری که دوست پاتره احمقه، درحالی که دختره هم اینو نخواسته و حالا یه بچه توی شکم اون دختره که ماله توه، بچه‌ای که الان سقطم نمیشه و تو توی سن ۱۶،۱۷ سالگیت پدر میشی !

لوسیوس حالا دقیقا روبه‌روی دراکو ایستاده بود ،

دراکو که به پاهای پدرش نگاه می‌کرد ،سرش رو بلند کرد تا حرف بزنه که پدرش مشتی به دهنش کوبید ، و غرید : یک کلمه ! فکر نکن حتی بخوام یک کلمه صداتو بشنوم احمقه بی‌عرضه !
لوسیوس مشتش رو بالا اورد اما دراکو دستشو بالا اورد و جلوی صورتش گرفت تا به صورتش نخوره !
لوسیوس بدون توجه به دست دراکو مشت دیگه‌ای به صورت دراکو زد ،
لوسیوس یقه‌ی دراکو رو گرفت و به در پشت سرش کوبیدش و گفت : اصلا به کارات فکر کردی؟؟؟

Right person, wrong time. (+18)Where stories live. Discover now