73

300 40 52
                                    


بلخره فردایی که هرماینی ازش وحشت داشت رسید!

و همین طور یک یادداشت از طرف دارک لرد که از هرماینی خواسته بود فردا همراه خانواده‌ی مالفوی به عمارت اون بیاد و تا پایان درگیری همون جا بمونه!

لوسیوس انتظار چنین درخواستی رو داشت برای همین وقتی هرماینی و دلانی خودشونو انداختن تو اتاق کارش تا بهش اطلاع بدن اصلا متعجب نشد ، هیچ!

حتی طوری رفتار کرد که دخترا احساس کردن این همه استرس و هیجانشون بی‌خودی بوده و یکم شرمنده شدن .

اما اقای لسترنج و برادرش ، بلاتریکس ، دخترش ایزابلا و داماد ایندش سدریک وارد اتاق کار لوسیوس شدن ، پس دخترا زود خودشون رو جمع و جور کردن و بعد از اینکه اقای لسترنج پیشونی دلانی رو بوس کرد ، بلاتریکس دستی به موهاش کشید و ایزابلا با لبخند محبت امیزی دستشو روی شونه‌اش گذاشت و زمزمه کرد : بعدا میام پیشتون .

و نگاهی به هرماینی انداخت.

دخترا اتاق رو ترک کردن ، و راهی پذییرایی شدن ، جایی که صدای ویویان و جیغ های اسکورپیوس می‌اومد و البته همین طور دراکو !

که نشون می‌داد برگشته خونه چون صبح خیلی زود رفته بود بیرون و کسی هم نمی‌دونست کجا رفته!

دلانی روی پله ها دست هرماینی رو گرفت و گفت: اممم ..
میون ،
احتمالا الان دراکو هم میره اتاق کار پدرم ،
لطفا بعدا ازش نپرس درمورد چی حرف می‌زدن ،
فکر نکنم برای هیچ کدومشون خوشایند باشه که تعریف کنن داشتن درمورد چی حرف می‌زدن.

هرماینی فقط سرشو تکون داد و چیزی نگفت.

و همراه هم از پله ها رفتن پایین .

همون موقع نارسیسا و دراکو از پذییرایی اومدن بیرون ، روی‌ پله ها بهم رسیدن ،

دراکو پیشونی هرماینی رو بوسید و هرماینی با لبخند گرمی و نوازش پشتش جوابش رو داد.

دراکو موهای دلانی رو هم بهم ریخت و قبل از اینکه به سرعت از پله ها بره بالا موهاشو کشید.

دلانی جیغ زد : دراکوووووو!
، سمت نارسیسا چرخید و همزمان که سرشو نوازش می‌کرد نالید :مادر !

نارسیسا سرشو به نشونه‌ی تاسف تکون داد و به تندی گفت: دراکو !
کی می‌خوای بزرگ شی؟

دراکو از بالای پله ها داد زد : وقتی برای سومین بار پدر شدم!

با وجود اینکه هیچکدومشون صورت دراکو رو نمی‌دیدن اما هر سه تاشون مطمئن بودن داره با شیطنت پوزخند میزنه!

Right person, wrong time. (+18)Where stories live. Discover now