پارت ۲۳

393 106 9
                                    


لو پاهاش رو از تخت پایین انداخته بود و با انگشت های دستش روی پاتختی ضرب میزد.
جسمش اینجا بود اما فکرش پیش بک جا مونده بود . نمیتونست از فکر کردن بهش دست برداره.
با اینکه چیز زیادی دست گیرش نشده بود ، اما همین که میدونست بک مریضی داشته و بخاطر استرس و شوک عصبی به این حال افتاده ، ته دلش غوغا بود و این حالت اذیتش میکرد.
نمیدونست چرا اما حس میکرد این قضیه یه جورایی به چان مربوطه . بک حالش خوب بود اما به محض اشنایی با چان تند تند بد بیاری میاورد و براش از اسمون و زمین میبارید.
_ لو؟ نمیای بخوابیم؟
با صدای سهون از پشت سر ، به خودش اومد ، میخواست برگرده اما دست های سهون دور کمرش حلقه شدند.
_ آهو کوچولوی من نمیخواد دست از ناراحتی برداره؟
و چونه اش رو روی شونه ی لو گذاشت و لباش رو به گردنش چسبوند.
_ این اهو کوچولوی خوشگل نمیدونه ناراحتیش دل سهونش رو میپوکونه؟
بوسه ای به گردنش زد.
لو گردنش رو به طرف مخالف کج کرد تا فضای بیشتری به سهون بده.
تنها چیزی که توی این موقعیت ارومش میکرد لمس های شیرین سهون بود.
سهون خودش رو بیشتر بهش چسبوند و حلقه ی بازو هاش رو تنگ تر کرد.
لو حالا بین پاها و بازوهای سهون گیر افتاده بود و محال بود به این زودی ها از اونجا بیرون بیاد.
دستش رو روی رون سهون گذاشت و نوازشش کرد.
_ امیدوارم اتفاق بدی نیوفته. بک هنوز خیلی بچه است .
سهون بینی اش رو روی  گردن لو کشید. میخواست تا اون رو از این حس و حال کسلی خارج کنه.
+18
بوسه های سبک کوتاهی روی نقطه به نقطه ی گردنش میکاشت . با هر بوسه نفسش رو روی گردنش خالی میکرد و باعث میشد لوهان بلرزه.
سهون توی سکوت کارش رو پیش میبرد . لازم نبود لوهان کاری کنه ، خوب بلد بود صدای اهو کوچولوش رو دربیاره.
لو مثل یه بچه گربه به پشت توی بغلش لم داده بود و منتظر لمس بیشتری از طرف سهون بود.
چشم هاش رو بست و تمرکزش رو گذاشت روی حرکات لب های گرم سهون.
بوسه ها جاشون رو به مک های عمیق داده بودند.
سهون گردن لو رو مثل صفحه ای از نقشه ی گنج وجب میکرد و هر جا که حس میکرد گنجش اونجاست مک عمیقی میزد.
کل وجود لو پر شده بود از لذتی که سهون بهش میداد. اون واقعا میدونست که چطوری میتونه لو رو اروم کنه ، و به خاطر همین از سهون ممنون بود که خوب بلدش بود!
با هر مکی که میزد لو تکون میخورد و تکیه ی کمرش رو از بدن سهون میگرفت. اما سهون بیشتر به خودش فشارش میداد و اجازه نمیداد حتی هوا هم از بینشون عبور کنه.
همزمان با مکیدن گردنش ، با یک دست شروع کرد به باز کردن دکمه های پیراهن لو ، و با دست دیگه اش کشاله رونش رو نوازش میکرد.
ناله ی ارومی از بین لب های لو بیرون اومد. سهون مطمئن شد که آهوش حسابی بی قرار شده .
پیراهنش رو از تنش در اورد و پایین تخت پرتش کرد .
لو با بالا تنه ی لخت بین بازو هاش، با هر لمس سهون مثل ماهی پیچ و تاب میخورد و آه میکشید.
سهون شروع کرده بود به نوازش شکم لو . باید اعتراف میکرد که لو با این شکم شش تیکه خیلی خواستنی تر و هات تره.
دستش رو گذاشت روی نیپلش و فشار ارومی داد. لو پَسِ سرش رو به سینه اش فشار داد و به نفس نفس افتاد.
دست راست سهون اروم پایین اومد و داخل شلوارش شد . با برخورد دست گرم سهون با عضو تحریک شده اش ، نتونست جلوی خودش رو بگیره و بلند ناله کرد.
با صدای شیرین ناله های لو ، بیشتر از قبل تحریک شده بود ، اما باید خیلی اروم پیش میرفت ، نباید دوباره ذهن لو درگیر اتفاقات نا خوش ایند اون روز میشد.
عضوش رو به دست گرفته بود و لمسش میکرد.
لو به بازو ی سهون چنگ انداخته بود ، طوری که ناخن های کوتاهش توی پوستش فرو ميرفت .
سهون دستش رو بیرون اورد و شلوار لو رو از پاش بیرون کشید.
لو نمیتونست تحمل کنه و سهون رو نبینه . به پشت سرش برگشت و با دیدن چشم های تشنه ی سهون بدنش لرزه گرفت.
اون رو به عقب هل داد .
سهون جا به جا شد و به تاج تخت تکیه داد. لو بین پاهاش قرار گرفته بود . دستش رو روی سینه ی سهون گذاشت و صورتش رو جلو برد. نفس های داغش توی صورت سهون میخورد و اون رو از خود بیخود میکرد.
زبونش رو اروم روی لب های سهون کشید ، تو چشم هاش زل زده بود و میخواست تاثیر کارش رو ببینه .
سهون لبخند زد ، صورت لو رو بین دست هاش گرفت و لب هاش رو به دندون گرفت.
لو افتاده بود روی سینه سهون و بدون اینکه دخالتی داشته باشه به شدت بوسیده میشد.
دلتنگی سهون تمومی نداشت ، و وقتی دلبری های لو رو میدید داغ میشد و هیچی به جز تصاحب این کوچولوی شیرین  آرومش نمیکرد.
با دست هایی که به زور ستون بدنش کرده بود تا بتونه کمی از روی سینه سهون فاصله بگیره ، کمربند و زیپ شلوارِ دوست پسر بي قرارش رو باز کرد.
عضو برامده ی سهون رو زیر شکمش حس میکرد . دستش رو داخل شلوار سهون برد و شروع به لمسش کرد.
ناله های مردونه ی بلندی از بین لب هاش بیرون میومد و توی دهن لو خالی میشد.

MY HEART FOR YOU Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin