◇S2_P4◇

191 44 48
                                    


بعد از دوش گرفتن ، حالا روی تختی که متعلق به چانیول بود ؛ نشسته بود و به اطرافش نگاه میکرد .
همه چیز دقیقا شبیه چیزی بود که تصورش میکرد !
تم تیره ی اتاقی که توش قرار داشت ؛ این رو نشون میداد که چانیول تغییر زیادی نکرده و روحیاتش دقیقا مثل قبله !
کاغذ های انباشته شده روی میز و پرونده های رنگارنگ ؛ نشون میداد که در این مدت ، چانیول چقدر مشغول بوده و از این بابت خوشحال بود که تونسته بود راه جدید برای خودش پیدا کنه و زندگیش رو به اینجا برسونه .
لبخند زد و خودش رو روی تخت ، عقب کشید .

حالا که اینجا بود ، بیشتر میخواست سر از کار چانیول دربیاره !
حس کنجکاوی قدیمی که هیچوقت نتونسته بود بهش غلبه کنه ؛ حالا هم گریبانش رو گرفته بود و وادارش میکرد که از جا بلند شه و توی اتاق سرک بکشه !
بد نبود اگه میفهمید چانیول چه چیز هایی توی اتاق شخصیش داره !
البته امیدوار بود که چیزهای زیاد شخصیش رو پیدا نکنه ، وگرنه حسابی ناامید میشد و دوباره حسای بد به سراغش میومدن !

از تخت پایین اومد و به سراغ کمدش رفت .
چند دست کت شلوار یک رنگ و چند جفت کفش یک شکل ؛ اولین چیزی بود که بکهیون باهاشون مواجه شده بود .

پیراهن های تمام سفیدی که همگی شبیه هم بودند ، تعجبش رو برانگیخته بود و حتی نمیتونست حدس بزنه که چانیول این همه لباس یک شکل و یک رنگ رو میخواد چیکار کنه ؟

دستی به کراوات های رنگارنگش کشید و همین کار باعث شد تا دستش بوی عطر چانیول رو بگیره !
دوباره لبخند زد و از کمدش فاصله گرفت .

میز شلوغش رو دور زد و بالای سر لپ تاپش ایستاد .
_ این فقط یه کنجکاوی کوچولوعه !
به خودش دلداری داد و دکمه اش رو فشار داد !
سیستم با صدای خیلی بلندی روشن شد و بکهیون یک دور تا مرز سکته پیش رفت .
_ لعنتی !

خیلی سریع به پشت سرش برگشت تا از این بابت که چانیول با اون صدا به داخل اتاق نیومده ، مطمئن شه .
نفس عمیقی کشید و روی صندلی نشست.
صفحه های مربوط به برنامه ریزی رو که جلوش باز شده بود رو بدون معطلی بست ، تا بتونه به داخل فایل های شخصیش بره.

_ میدونم این کارم اشتباهه اما این فقط یه کنجکاوی کوچولوعه !

به پوشه ای با اسم من رسید!
_ همین باید باشه !

با باز شدن پوشه ؛ عکس های زیادی که مربوط میشد به چانیول و جیهو ؛ جلوی روش قرار گرفت .
آب دهانش رو قورت داد و روی یکی از عکسها کلیک کرد.
در بهترین حالت ؛ اصلا دلش نمیخواست همچین چیزایی ببینه .

چانیولی که جلوی ایفل ؛ جیهو رو بغل کرده و هردو توی دست هاشون پشمک رنگی دارن !

یا عکسی که در اون جیهو میخنده و چانیول با صورتی که پر از خامه ی کیکه ، بهش چشم غره میره !

اما عکسی که بیشترین حس بد رو بهش انتقال داد ، مربوط به زمانی میشد که جیهو لباس فارغ التحصیلی به تن داشت و چانیول و سهون کنارش ایستاده بودن و دسته گل به بغل داشتن !

MY HEART FOR YOU Where stories live. Discover now