( بعد از مدت های طولانی ، این پارت غم انگیز رو براتون آپش کردم ، امیدوارم لذت ببرین و منتظر پارت بعدی که آخرین قسمت از فصل اوله باشید❤🤗)
***********
درسته دیر ؛ اما بالاخره به این نتیجه رسیده بود که با یک جا نشستن ؛ مشکلش حل نمیشه !
باید از یکی کمک میگرفت تا جون بکهیون رو نجات بده !
حتی اگه یک درصد از حرف های مونگی هم درست میبودن ؛ بکهیون با شنیدن روی دیگر ماجرا ، نابود میشد !
فهمیدن اینکه چانیول میخواست ازش سواستفاده کنه تا افکار مسخره ی خودش رو بسنجه ، قطعا بهش آسیب جدی تری وارد میکرد !
درسته چانیول بهش بد کرده بود ؛ اما مگه براش جبران نمیکرد ؟برخلاف تصوری که بقیه از اون پسر خشمگین همیشگی داشتند ، چانیول تبدیل شده بود به یک مرد آروم و رمانتیکی که هر کسی آرزو میکرد باهاش رابطه داشته باشه !
چانیول ؛ همچین شخصیتی نداشت و درونش پر بود از سیاهی و انتقام ؛ و چشم هاش فقط خودش رو میدید !
اهمیتی به دیگران نمیداد و دلش میخواست که انتقام دیرینه ای که توی قلبش جا باز کرده بود رو بگیره و این وسط براش فرقی نمیکرد که چه کسی ممکن بود ؛ آسیب ببینه !اما با ورود بکهیون به زندگیش ، کم کم داشت معنای واقعی لذت رو میفهمید !
طعم لذتی که باید از کنار خانواده بودن میچشید ، زیر دندون هاش رفته بود و تازه داشت پی میبرد که از خودگذشتگی برای کسانی که دوستش دارن و نگرانش هستن یعنی چی ؟
بکهیون ؛ اون پسر کوچولوی مریضی که همیشه به مراقبت نیاز داشت ، حالا دیگه بزرگ شده بود و میتونست منطقی رفتار کنه !
هرچند چانیول این رو نمیخواست ؛ اما دوست پسر فسقلیش این رو بهش ثابت کرده بود که اهمیتی به گذشته نمیده و برای اینکه در کنار چانیول بمونه ؛ به هر دری چنگ میاندازه !مراقبت از مرد بد عنق اخم آلودی که بیشتر از دو سه کلمه باهاش حرف نمیزد ، مطمئنا خسته اش کرده بود ؛ اما اون هیچوقت به روی خودش نیاورد ، چرا که نمیتونست بخاطر گذشته ؛ از چانیول دست بکشه !
آیا چانیول میتونست دوباره ازش نگهداری کنه ؟
اون دیگه بچه ای نبود که با تهدید و چشم غره بترسه و بدون اینکه چیزی از چانیول بپرسه ؛ ازش پیروی کنه و دنبالش راه بیوفته !شاید با مشورت گرفتن از آقای اوه میتونست قضیه رو سامان ببخشه و شرایط رو تا حدودی آروم کنه !
هنوز زمان زیادی برای گفتن خیلی چیز ها وجود داشت و چانیول به هیچ وجه دلش نمیخواست که رابطه ی آسیب دیده اشون ، حساس تر از الان بشه !***
نیم ساعت بعد از اینکه تصمیم گرفته بود تکونی به خودش بده ، از سرجاش بلند شد و به سمت حمام به راه افتاد .
قبل از اینکه بکهیون به خونه برگرده ، باید دوش میگرفت و با آقای اوه حرف میزد .
تمام تلاشش بر این بود که کارش رو طول نده و خیلی سریع از اونجا بیاد بیرون ؛ چون هر آن ممکن بود دوست پسرش سر برسه و کار هاش نیمه تمام بمونن .
ده دقیقه شستن بدنش طول کشید و در حالی که ازش آب میچکید از حموم بیرون اومد و به سراغ کمد لباس هاش رفت .
YOU ARE READING
MY HEART FOR YOU
Romanceیک عاشقانه ی دبیرستانی!🏢 رفاقت چندین ساله و پیمان برادری ! 🤝 لحظات خاص کنار هم بودن!👬 آیا این روابط ممکنه بعد از فاش شدن راز مهمِ پارک چانیول و بیون بکهیون تداوم پیدا کنه؟ آیا میتونن حقیقتِ آن چیزی که هست رو بپذیرن؟ ممکنه پارک چانیول برادرش رو بب...