◇S2_p3◇

179 40 46
                                    

( بابت وقفه ی طولانی که بوجود اومد ، متاسفم.
درگیر کارای عروسیمم و خب یخورده سرم شلوغ بود🙃🤗
دوست دارم پارت جدید رو دوست داشته باشین 💋)

همه چيز تغيير كرده بود !
هيچكدوم از افراد حاضر بر سر ميز شام ، همون آدم هاي قبلي نبودن !
چند سال ؛ از آخرين باري كه به طور كامل دور هم جمع شده بودند ، ميگذشت و اين تفاوت رو ميشد از نوع نگاه هاشون به همديگه فهميد .
_ خب بيون بكهيون ... خوشحالم دوباره ميبينمت !
با مخاطب قرار گرفتنش ، سرش رو بالا گرفت و به 
چانیول نگاه كرد .
لبخند مردونه اي به لب داشت و در عين حال مهربون 
نگاهش ميكرد .
_ منم .. منم همينطور.

_ هي بكهيون ! بشين .
سهون نزديكش رفت و كنارش نشست .
_ كجا غيبت زد يهويي ؟ تقريبا همه جا رو دنبالت
 گشتیم !
كاي هم به جمعشون اضافه شد و كنارشون جا گرفت .
حالا با وجود رفتن ژیوانشی ، به راحتی میتونستند سر حرف رو باز کنند و اطلاعات این چند سالی که از هم بی خبر بودند رو به هم انتقال بدن !

_ هركس ؛ ميره سراغ جمع و جور كردن زندگي خودش ! مگه شما ها خودتون همين كار رو نكردين؟
بکهیون دلخور بهش جواب داد .

_ ميدوني چقدر نگرانت شده بوديم ؟ حتي به زنگ 
هامون هم جواب نميدادي !
_ موبايلم خراب شده بود !
_ دقيقا همون روزي كه تصميم گرفتي غيب شي ، 
موبايلت داغون شد ؟
كاي با ناراحتي ليوان نوشيدنيش رو سر كشيد و با اخم
 بهش خيره شد .
قرار نبود هيچوقت ؛ گريه هاي بي وقفه ي كيونگسو رو
 بخاطر از دست دادن بكهيون ، فراموش كنه !

_ تو كجا رفته بودي بك ؟
اينبار سهون پرسيد ؛ چون خودش هم دست كمي از كاي نداشت .
ناراحت و دلخور بود !
منطقش بهش ميگفت كه بايد منتظر ميموند تا باهم 
بتونن خبري از چانيول بگيرن ، اما بكهيون تصميم گرفته بود كه براي هميشه بره !

حتي بعد از گذشت یکسال ؛  زماني كه تونسته بود از زير زبون پدرش حرف بكشه و بفهمه كه چانيول كجا رفته ، نتونسته بود به 
بكهيون دسترسي پيدا كنه و بهش اين خبر رو بده !

_ جوري حرف ميزنين كه انگار يادتون رفته ، اوني كه 
همه چيز رو پشت سرش رها كرد و رفت كي بود !
جیهو با ناراحتی به دست های مشت شده ی چانیول نگاه میکرد . متوجه اضطراب و ناراحتیش بود ، اما نمیتونست چیزی بگه .
خیلی خوب میدونست که چانیول چقدر تلاش کرده بود برای اینکه به آرامش برسه و ذهنش رو از عذاب وجدانی که نسبت به بکهیون داشت ، رها کنه !

هركسي ، به راحتي ميتونست سرخ شدن  گونه هاي 
چانيول رو حس كنه .
بيشتر از هركس ديگه اي ؛‌اون تحت فشار بود و نميدونست كه چطوري بايد با
 بكهيون صحبت كنه !
هرچند بكهيون از خيلي قبل تر خودش رو آماده ي اين
 ديدار كرده بود و ميدونست كه بالاخره بعد از عقد
 قرارداد  ژيوانشي با برند لويي ؛ اون رو خواهد ديد ، 
پس حالش خيلي بهتر از چانيولي بود كه با استرس ، 
پاش رو تكون تكون ميداد و زير چشمي به بكهيون نگاه 
ميكرد .

MY HEART FOR YOU Where stories live. Discover now