new highschool

12.4K 1.2K 149
                                    


دبیرستان تورنس، بهترین دبیرستان ایالت اوهایو در آمریکا که توی شهر  تولیدو قرار گرفته‌.
تولیدو شهری ثروت‌مند نشین غرق شده در نور و زیبایی های مدرن، با برج‌های بلند و ویلاهای لاکچری، بارهای چند طبقه و کازینوهای مشهور بود.
شهری بدون فقیر اما نه بدون درد.

ویکتور نگاهش رو از خیابون نسبتا خلوت گرفت و بدون اینکه کسی بشنوه با خودش غر زد:

- تازه به مسیر مدرسه‌ی لعنتیم عادت کرده بودم، از جا به‌ جایی متنفرم.

اما قرار نبود سرنوشت انقدر عادل باشه که هرچی بخوای بهت بده مگه نه؟
درست مثل وی که توی سیزده سالگی به آمریکا فرستاده شد و بیش از پنج بار به خاطر امنیت خونه‌اش رو تغییر داده بود.
حالا هم مدرسه...

فکرش رو که می‌کرد، خیلی خوش شانس نبود تا مدت طولانی جایی ساکن باشه و عادت کنه‌.
شاید اگر پدرش یک مافیای لعنتی نبود‌، اون هم می‌تونست به خونه و محله و شهرش عادت کنه و دل ببنده.

البته نباید نمک نشناس بود، مگه نه؟
منتقل شدن خودش و رفیق‌هاش به تورنس با وجود خط قرمزِ پر رنگی که مدیر سابقشون روی پرونده‌های تحصیلشون کشیده بود، به لطف نفوذ پدرش بود.
پس مافیا زاده بودن می‌تونست گاهی یک موهبت باشه.

پوزخند تلخی به افکارش زد و با نگه‌داشتن موتورِ هوندای سیاه رنگش جلوی ساختمون باعظمت تورنس و دیدن بچه‌های دبیرستانی که با شوق و سروصدای عجیب درحال گپ و خنده با هم بودن، پوف کلافه‌ای کشید و کلاه کاسکت مشکیش رو درآورد.

با نشستن دستی روی شونه‌اش، سمت چهره‌ی همیشه بی‌حس و شاکی بهترین دوستش برگشت.

- اینجا افتضاحه.

- انتخاب دیگه‌ای نداشتی یونگ، لازمه که یادآوری کنم؟

یونگی چشمی چرخوند و با دزدیدن نگاهش از ویکتور که مشغول پیاده شدن از موتورش بود، اطراف رو زیر نظر گرفت.
جدای حس بدش بابت انتقالی، تورنس از دبیرستان قبلی هم بزرگ‌تر بود و هم گرون‌تر اما کی اهمیت می‌داد تا وقتی انقدر احساس غریبگی داشت و دلش مدرسه سابق رو می‌خواست؟

صدای شاد هوسوک توجه هر دو نفرشون رو جلب کرد:

- هی رفقا.

یونگی پوزخند تلخی به چهره‌ی همیشه بشاش رفیقشون زد:

- روز گوه‌ت بخیر هوبی، انگار برعکس ما تو بدجوری روی مود خوبی.

هوبی بعد از زدن مشت آرومی که معمولا معنای احوال پرسی داشت، به بازوی تهیونگ، سمت یونگی برگشت.

- من برعکس شما دوتا دیشب تا خرخره الکل نخوردم.
تعجبی نداره مودت خرابه یونگ‌.

ویکتور با یادآوری استفراغ صبح‌گاهی که به خاطر مستی سراغش اومده بود، چهره‌اش رو درهم کشید.

ᴛ‌ᴏ‌ʀ‌ʀ‌ᴇ‌ɴ‌ᴄ‌ᴇ‌ ‌ᴋ‌ɪ‌ɴ‌ɢ‌ᴅ‌ᴏ‌ᴍ‌👑Where stories live. Discover now