سلام به همه.
نیل اینجاست.
مدتی به دلیل وضعیت امتحاناتم و اوضاع روحی بدی که به خاطر از دست دادن یکی از عزیزانم بود، نبودم.
توی مسیج برد براتون یادداشت گذاشته بودم و انتظار داشتم چکش کنید.
اما پیامهای بیرحمانه و بسیار خشمگینی دریافت کردم که از عدم مسئولیت پذیری و استعداد من در نوشتن صحبت شده بود.
و عدهای که گیج و گنگ مدام میپرسیدن که چرا آپ متوقف شده در حالی که اینطور نبود.
من میتونم این قول رو بدم که تا آخر تورنس کنارتون هستم و بعد از اون...
واقعا نمیدونم... پس آگاه باشید که تورنس متوقف نشده و نمیشه!
مگر اینکه من بمیرم و امیدوارم اون زمان بهتون اطلاع بدن تا انتظار خرجم نکنید....
سوجی با دیدن چهرهی همیشه آروم آرچی که با قدمهای سریعی سمتشون میاومد از جا پرید.
- ارچی.
مرد نگاهش رو بین دو مرد آشفتهی کنار زن چرخوند و با خشم از نگاه نگران آقای جئون و رفیقش غرید:
- زندهاس... دیروز متوجه شدم... از ۹۱۱ پیگیری کردم گزارش جونگکوکرو... هیچوقت هیچکس داخل اون خونه نبوده.
برای بقیه سخت نبود منظورش رو متوجه بشن.
کی کابوسش رو از یاد میبره؟ و هانا برای جئونها همون کابوس بود.سوجی با نگاه پر از اشک دوباره روی صندلیِ رو به روی اتاق افسر پلیس نشست.
- خدای من.
دستهای مردانهی اقای جئون که روی شونههای ظریف همسرش نشست، جین با اخم پرسید:
- خودش کجاست؟
- به خاطر عدم امادگی از حقوق قربانی استفاده کرده و نیومده.
پسر بزرگتر خانواده نیشخند زد.
اون معمولا عصبی نمیشد و این روی خشمگینش حتی برای رفیق و هم کلاسی قدیمیش هم نا آشنا بود.- داره انتقام میگیره.
آرچی قبل از اینکه دوباره سوالی ازش بشه، ادامه داد:
- مدارک بستری شدنش توی کانون و گزارش روانپزشک رو به پلیس ارائه دادم... تا نهایی شدن تحقیقات جونگکوک رو نگه نمیدارن، فقط...
سوجی با ترس دستش رو روی انگشتهای کشیدهی همسرش گذاشت:
- فقط چی؟
- شهادت دوست دخترش رو میخوام.
- برای چی؟
- اگر اون دختر خشونت فیزیکی و جنسی رو بیان کنه باید یه برگ برنده داشته باشیم.
سوجی و جئون با ارامش سر تکون دادن.
به هرحال سانا عاشق جونگکوک بود یا حداقل اونها اینطور فکر میکردن.
اما جین با حالا هیستریکی چند قدم عقب رفت و توجه آرچی رو جلب کرد.
ESTÁS LEYENDO
ᴛᴏʀʀᴇɴᴄᴇ ᴋɪɴɢᴅᴏᴍ👑
Fanficکیم تهیونگ، پسر کوچکتر کیم تائه سو رهبر مافیای black Snake بعد از خراب کاری که توی مدرسه سابقش به بار آورد و خط قرمزی که روی پروندهاش کشیده شد با نفوذ پدرش به دبیرستان تورنس منتقل میشه. اون میخواد دوباره قدرتش رو از نو بسازه اما تورنس، پادشاهی پ...