be mine

5.8K 842 319
                                    

سلام به همه.
بابت تاخیر چند ساعتم متاسفم، بچه‌هایی که در چنل تلگرام هستن می‌دونن که واتپد چه کرد با من.
یلداتون مبارک بچه‌ها.
این دو پارت با عشق هدیه به نگاهتون❤️
عزیزانم نکنه چون اپ بیشتره برای کامنت‌ها کم لطفی کنید.
نیل مشتاق خوندن نظراتتونه.
امیدوارم هدیه‌تون رو دوست داشته باشید..
.
.
.

با دیدن پسری که با قدم‌های بلند سمتش می‌اومد نفسش رو با کلافگی فوت کرد.
حتی جین سفید توی پاهای بلندش یا کت کتون و سفید رنگی که روی تیشرت شاین هم رنگش پوشیده بود هم نتونست باعث بشه تا یک ساعت و ده دقیقه معطلی جلوی خونه‌شون رو فراموش کنه.
اون پسر با موهای حالت دار و نیمه بلندش توی اون ست سفید رنگ شبیه هرچیزی بود جز شر ترین پسر مدرسه.

- جونگکوک جئون می‌دونستی که من راننده‌ی شخصیت نیستم؟

جونگکوک با پرویی ابرو بالا انداخت.
وی توی اون استایل مونوکروم لی، در حالی که موهاش رو برای اولین بار بسته بود، خیلی بیشتر از همیشه هات به نظر می‌رسید.
شاید هم نگاه جونگکوک بهش عوض شده بود، کی می‌دونست؟

- دوست پسرم که هستی.

- می‌دونستی تعریف رابطه با این تعریف برده‌داری که توی ذهنته فرق داره، وایت بانی؟

- بانی اون عمه‌ی پیرته.

- عمه ندارم.

مومشکی لبخند زد.
نزدیک‌تر رفت و دقیقا کنار پسر اخمو ایستاد.
کمی روی موتور خم شد:

- نظرت چیه خفه‌شی و منو ببوسی؟

تهیونگ بدون مکث خواسته‌ی دوست پسرش رو اجابت کرد و لب‌های خاص و خوش طعمش رو بوسید.
کوتاه اما عمیق.
جونگکوک با همون لبخند جدا نشدنی که به خاطر اولین قرارشون هیجان زده بود، لب زد:

- موهات... بهت میاد.

تهیونگ اما انتظارش رو نداشت.
ازش تعریف کرده بود؟
کینگ؟
چشم‌هاش با شوک گرد شدن:

- لطفا نگرانم نکن، از کی تاحالا از این حرف‌ها می‌زنی؟

با حرص مشت محکمی روی بازوش زد و درحالی که غر می‌زد موتور رو دور زد تا پشت دوست پسرش بشینه.

- آشغاله بی‌لیاقت.

- ممنونم که اومدم دنبالت، می‌دونستی؟

با تیکه گفت تا بلکه جونگکوک دست از پرویی نجومیش برداره و حداقل یک تشکر مهمونش کنه.
اما خب... جواب نداد!

- آره، خب به هرحال اونی که عاشقمه تویی.

مو قهوه‌ای با حرص خندید.

- آها.

وقتی دست‌های جونگکوک‌ روی پهلوهاش نشست موتور رو روشن کرد و اونقدر با سرعت روند که موتورش از جا کنده شد و انگار به پرواز دراومد.
اونقدر سرعتش دیوار وار بود که دست‌های جونگکوک با وحشت به تنش چنگ انداخت و صدای فریادش بلند شد.

ᴛ‌ᴏ‌ʀ‌ʀ‌ᴇ‌ɴ‌ᴄ‌ᴇ‌ ‌ᴋ‌ɪ‌ɴ‌ɢ‌ᴅ‌ᴏ‌ᴍ‌👑Where stories live. Discover now