.
.
.
گاهی پلکهات رو میبندی و بدون اینکه بخوای یک نقاشی پشت نگاهت شکل میگیره.
یک عکس یک فیلم یا یک خاطره.
برای تهیونگ، جونگکوک.
جونگکوک وقتی میخندید.
وقتی اخم میکرد.
وقتی عصبی یا با نمک میشد.
همین بود که عاشق بستن چشمهاش بود.
ناخودآگاهش خوب خاطره بازی رو بلد بود.
اما خب این وقتی کینگ کنارش بود جواب نمیداد.
اون لحظه فقط باید نگاه میشد و به خوبی طلسم خیرگی رو اجرا میکرد.
مثل همیشه زودتر بیدار شده بود و مثل همیشه در آروم ترین حالت ممکن به پسر غرق در خواب کنارش زل زده بود.
پسرک پری منظر پتو پیچ شده.
از تشبیه خودش خندهاش گرفت.
دستش رو نوازشوار روی گونهی برجستهی جونگکوک کشید.
فهمیده بود اون پسر نسبت به لمسش شدن زمانی که خوابه حساسه.
پس وقتش بود بیدار بشه.طبق انتظار پلکهای مومشکی لرزید و چشمهای خمارش باز شد:
- صبح بخیر زیبای خفته.
اخم کرد.
این زیبای خفتهی کوفتی خیلی مورد علاقهاش نبود.
با صدای خش دار در حالی که لبخند تهیونگ رو انالیز میکرد غر زد:- صبح بخیر شرک.
- ولی من میخوام پرنس چارمینگ باشم.
- پرنس چارمینگ شوهر سیندرلا بود.
چهرهی تهیونگ توی هم رفت.
- واقعا؟ چه بی سلیقه.
به دیوانگی دوست پسرش خندید.
اونا تازه بیدار شده بودن و این همه چرت و پرت گفتن واقعا آخرش بود.- تهیونگ تو یه احمقی.
مو قهوهای با نیش باز روی صورتش خم شد.
میخواست محکم ببوسش، روی لبهای سرخش زمزمه کرد:- از احمقها خوشت نمیاد؟
با حرص غر زد و عقب هلش داد.
- گمشو عقب.
تهیونگ اما قبل از اینکه با یک جهش از روی تخت بلند بشه محکم گونهاش رو بوسید.
مومشکی کمی پتو رو جا به جا کرد.
لخت بود.
ساتن خنک ملحفهها بدنش رو نوازش میکرد.
خیره به تهیونگی که ست ورزشی سورمهایش رو میپوشید، پرسید:- چرا هر وقت کنارت از خواب بیدار میشم لختم؟
تهیونگ با شیطنت ابرویی بالا انداخت.
بد نبود اگر کمی اذیتش میکرد!- دوباره دیشب رو فراموش کردی؟
- مگه چی کار کردم؟
با دیدن صورت بازیگوش و چشمهای خبیث مو قهوهاس روی تخت نشست.
- تهیونگ دوباره؟
با صدای خندهی بلند دوست پسرش فهمید که تمام مدت سر کار بوده.
با حرص یک بالش از کنارش برداشت و سمتش پرت کرد که البته با جا خالی به موقعهاش ناموفق واقع شد.
![](https://img.wattpad.com/cover/302878942-288-k558809.jpg)
YOU ARE READING
ᴛᴏʀʀᴇɴᴄᴇ ᴋɪɴɢᴅᴏᴍ👑
Fanfictionکیم تهیونگ، پسر کوچکتر کیم تائه سو رهبر مافیای black Snake بعد از خراب کاری که توی مدرسه سابقش به بار آورد و خط قرمزی که روی پروندهاش کشیده شد با نفوذ پدرش به دبیرستان تورنس منتقل میشه. اون میخواد دوباره قدرتش رو از نو بسازه اما تورنس، پادشاهی پ...