real friend

6.7K 1K 392
                                    

.
.
.
با حرص از اینترنت نه چندان قوی موبایلش روی سقف کلبه‌ی چوبی نشست و موبایلش رو توی دستش فشرد.
شانس آورده بود که اون قسمت به خاطر سایه بون هیچ برفی ننشسته بود.
نگاهش رو به پسری که چند ثانیه قبل باهاش تماس ویدیویی گرفته بود داد.
تهیونگی که توی بافت کرم رنگش دلش رو می‌برد.

- تهیونگ؟

مو قهوه‌ای لبخند نرمی زد و متوجه شد بالاخره پسرش تونسته جایی مستقر بشه.
حالا بهتر می‌تونست تماشاش کنه.
با اون کلاه و کت گرم سیاهرنگ صورت سفید و جذابش بیشتر به چشم می‌اومد.

- کجایی عزیزم؟

- لعنتی اینجا اصلا آنتن نداشت به زور تونستم آنتن پیدا کنم. حدس بزن کجا؟ روی کلبه‌ی بالای کوه.

- چقدر قشنگه.

جونگکوک سرش رو برای تماشای اطراف چرخوند.
اطراف کلبه پر بود از درخت‌های سرمازده که برف با نهایت زیبایی در آغوش کشیده بودشون.
کاخ‌ها حاله‌ی سبز رنگ این نقاشی تماما سفید و مشکی شده بودن.

- با اینکه به خاطر بدقولی بابام دلخورم اما اینجا رو دوست دارم، واقعا زیباست.

تهیونگ خندید.
صدای خنده‌اش نوازش بود برای مومشکی دلتنگ.
اصلا فکرشرو می‌کرد دلتنگ بشه؟

- من منظورم تو بودی.

- دلم برای لاس زدن‌هات تنگ شده بود.

لبخند تهیونگ عمق گرفت.
چقدر عاشق صداقت پسر بود.
عاشق تخس بازی‌هاش وقتی با کلمات بازی می‌کرد تا نگه وجودش رو پر از دلتنگی کرده دوریش.

- منم دلم برات تنگ شده جونگکوک.

- کجایی؟

تهیونگ دوربین رو بالا برد و نشون داد که روی تختش نشسته.

- توی اتاق خوابم.

مومشکی کنجکاو پرسید:

- دیدار با خانوادت چطور پیش رفت؟

با یاد آوی لحظه‌ی رسیدنش به کره و ندیدن هیچ‌کدوم از اغضای خانوادش غمگین شد.
فقط جیسو برای استقبال از اون و یونگی اومده بود.
حتی وقتی رسیدن عمارت پدرش طوری رفتار کرد انگار فقط چند ساعت از ملاقاتشون گذشته نه چند سال.
و نامجون...
اون به چین رفته بود و دلگیر بود از برادری که برای اومدنش صبر نکرده.
جونگکوک نمی‌تونست این حجم از تنهایی رو توی خانواده‌ی اون‌ها درک کنه.
پوزخند تلخی به نگاه کنجکاو دوست پسرش زد:

- باور کن نمی‌خوای بدونی.

مثل همیشه جونگکوک زود متوجه شد.
متوجه‌ی حال بدش.
غم نگاهش.
می‌پرسید چرا عاشق اون پسر بود؟
چون برای اولین بار کسی داشت بلدش می‌شد.

- تو حالت خوبه؟

- حالم رو خوب می‌کنی؟

- چی‌کار کنم برات؟
با صدای آروم صادقانه لب زد:

ᴛ‌ᴏ‌ʀ‌ʀ‌ᴇ‌ɴ‌ᴄ‌ᴇ‌ ‌ᴋ‌ɪ‌ɴ‌ɢ‌ᴅ‌ᴏ‌ᴍ‌👑Donde viven las historias. Descúbrelo ahora