come out2

1.9K 550 140
                                    

.
سلام به همه
من یکم مریض شدم و با اینکه سخته فاصله از کار و درس اما خوبیش این بود که تونستم تورنس بنویسم.
کمه اما چون می‌دونم منتظر بودین آپش کردم.
پس لذت ببرید و بهش عشق بدید.

...

از بوسیدنش سیر نمی‌شد. حتی حالا که مدرسه رو زیر نگاه عجیب تمام دانش آموزها ترک کرده بودن و به ایرندل زیباشون پناه برده بودن هم باز تهیونگ حاضر نبود از پسرش فاصله بگیره.
جونگ‌کوک مست اون اتفاق بود.
اومدنش... کام‌اوتشون... و لحظه‌ای که زیر نگاه همه دستش رو گرفت و کشید تا با موتورش از مدرسه برن.
دست خودش نبود تمام این‌ها هیجان زده‌اش کرده بود.
بهش ثابت شده بود ارزشمنده و تهیونگ حاضره بازم براش بجنگه.
اما خب... هنوزم فراموش نکرده بود که اون پسر باهاش چی‌کار کرده!
محکم لب تهیونگ رو به دندون کشید که تهیونگ با حس درد وحشتناکش با شدت سرش رو عقب کشید و بوسه‌شون رو متوقف کرد.

- آخ.

اما جونگ‌کوک با اخم این بار محکم توی زانوش کوبید تا رنگ پسر بی‌چاره کبود بشه.

- جونگ‌کوک!

- خفه‌شو.

این بار با شدت به شونه‌اش مشت زد که تهیونگ به سرعت خودش رو عقب کشید و با دیواره‌ی فلزی کابین چسبید.
بی‌توجه به گردی که توی این مدت تمام مکان امنشون رو در بر گرفته.

- فاک داره دردم می‌آد.

مومشکی دستش رو با تهدید بالا برد.

- سر جات بمون.

- کوک چرا چشمات اینجوریه.

- چجوری؟

- تاریک.

با خشم سمتش رفت که مو قهوه‌ای دوباره فرار کرد و این بار روی تخت پناه گرفت.

- تهیونگ!

- خب اول بگو چی‌کار کردم.

نفس عمیقی کشید. به نظرش تفهیم اتهام کردن دوست پسرش قبل از مجازات عادلانه‌تر بود.

- چند وقته برگشتی؟

- چند روزی می‌شه.

- چند روز؟

تهیونگ دستی به پشت سرش کشید، کمی شرم آور بود که پسرش می‌دونست تمام مدت توی تولیدو بوده.

- یه هفته.

جونگ‌کوک با اخم دست‌هاش رو روی سینه گره کرد.

- تا حالا کجا بودی؟

- خونه‌ی عمو.

- با امی؟

شوکه شد.

- چی؟

اما این نگاه متعجب فقط هیزمی بود که توی آتش داغ خشم دوست پسرش ریخته شد. این بار صداش بالا رفت:

ᴛ‌ᴏ‌ʀ‌ʀ‌ᴇ‌ɴ‌ᴄ‌ᴇ‌ ‌ᴋ‌ɪ‌ɴ‌ɢ‌ᴅ‌ᴏ‌ᴍ‌👑حيث تعيش القصص. اكتشف الآن