.
.
.
...خیلی طول نکشید که نالههای خوش آهنگ جونگکوک از خود بیخودش کرد.
ناله که نه بیشتر خفه کردن صداش بود.
حتی چند بار با دست جلوی دهانش رو گرفت تا صداش بالا نره.
هر دفعه هم تهیونگ محکم زیر دستش زد.
با اینکه زبون فاکی و خیسش فقط از روی باکسر عضوش رو لمس میکرد اما دیوونه کننده بود.
تمام بزاق دهانش با کام خودش قاطی شده بود و باکسرش رو خیس کرده بود.
تهیونگ وقتی حس کرد به اندازهی کافی طاقت آورده سرش رو عقب کشید.- کمرت روبلند کن.
جونگکوک نرم لبش رو گزید و کمرش رو بالا برد تا تهیونگ شلوارش رو در بیاره.
هوا سرد بود اما حالا که پتو از روشون کنار رفته بود برای هیچ کدوم اهمیتی نداشت چون از شدت خواستن عرق کرده بودن و داغ بود تنشون.
با دیدن پاهای کشیدهی جونگکوک که پوست سفیدش توی نور کم غروب جنگلی برق میزد لبخند زد.- اگه ازم بپرسی عاشق چیام تو دنیا، قطعا پاهای تو جز سه تای اوله.
جونگکوک لبخند خماری زد.
هیچ وقت از تهیونگ خجالت نمیکشید.
اوایل فکر میکرد چون اون هم پسره، بعد فکر کرد چون خودش زیادی راحت و اوپن ماینده اما بعدش فهمید چون توی نگاه اون پسر بینقصه. خیلی بینقص!
این حسی بود که فقط با تهیونگ داشت.- اولیش چیه؟
تهیونگ بین پاهاش نشست و دست برد تا بافت توی تنش رو در بیاره.
- چشمهات.
جونگکوک خواست بپرسه پس دومیش چی میشه؟!
اما وقتی بافت سورمهای از بالا تنهی تهیونگ کنار رفت نتونست جز اون تن به چیز دیگهای فکر کنه.
تهیونگ درشت بود.
سینههای برجسته و شکم چند تیکهاش نشون میداد ورزش کاره.
شاید خیلی عضلانی نبود اما هیکل زیبایی داشت.
خیره کننده.
طوری که جونگکوک میدونست چشم همهی دخترهای تورنس دنبالشه.
این اولین بار نبود که لخت میدیدش.
اما توی این فاصله اولین بار بود که بهش زل زده بود.
به تتوی ماری که از روی بازو تا ترقوههاش کشیده شده بود خیره شد.
ماری که انگار دور استخوان ترقوه و بازوها پیچ خورده و سرش تا روی سینهی چپ تهیونگ امتداد پیدا کرده.
طوری که زبونش دقیقا روی قلب موقهوهای نقش بسته بود.
اما اون مار زیبا که تنش پر بود از جزئیات کم و زیاد، بوتهی چند گل رز بع تنش پیچیده بود و انگار خارهای اون گل، تن مار رو زخم کرده بودن.
زخمهایی که عمیق بودن و نزدیکی سر مار زخمِ نقش بسته اونقدر عمق داشت که رز زیرش خونی شده بود و قطرات خون روی گلبرگهاش به چشم میاومد.
چطور یک تتو میتونه اینقدر زیبا و با جزئیات باشه؟
شبیه یک نقاشی سیاه قلم.
نقش ظریف بود اما ابهت داشت.
معلوم بود خیلی براش وقت گذاشته شده.
وقتی مو مشکی بدون اینکه بفهمه نیم خیز شد تا رز خونی رو نزدیک قلبش لمس کنه، تهیونگ آروم پرسید:

ANDA SEDANG MEMBACA
ᴛᴏʀʀᴇɴᴄᴇ ᴋɪɴɢᴅᴏᴍ👑
Fiksyen Peminatکیم تهیونگ، پسر کوچکتر کیم تائه سو رهبر مافیای black Snake بعد از خراب کاری که توی مدرسه سابقش به بار آورد و خط قرمزی که روی پروندهاش کشیده شد با نفوذ پدرش به دبیرستان تورنس منتقل میشه. اون میخواد دوباره قدرتش رو از نو بسازه اما تورنس، پادشاهی پ...