.
.
.
با دیدن باز شدن چشمهای تهیونگ لبخند زد.
خمار و سرخ بودن اون دو نگاهِ همیشه زیبا.- خوب خوابیدی؟
تهیونگ با شنیدن صدای جونگکوک هشیارتر شد.
آروم روی پلکهای خستهاش رو مالید و با صدای خوابآلودی که بیشتر از همیشه بم بود، پرسید:- چقدر خوابیدم؟
- دوساعت؟
- ببخشید.
جونگکوک لبخند زد.
دلخور نبود.
خسته بود و با تمام وجود حس میکرد چقدر دوست پسرش نیاز به کمی آرامش و خواب داره.
چرا باید بابتش دلخور میشد؟- دوست داشتم.
تهیونگ کمی نیم خیز شد و گیج پرسید:
- چی؟
- تماشا کردنت رو توی خواب... دوست داشتم.
لبهاش ناخواسته کش اومدن.
آروم روی لبخند مومشکیش رو بوسید و گفت:- جونگکوک جئون نمیدونم چی بهم تزریق میکنی که هر بار کنارت اینقدر آرومم.
- من دراگتم یادته؟
- معتادها که اعتیادشون رو فراموش نمیکنن.
جونگکوک بلند تر خندید.
آروم از کنار تهیونگ بلند شد و با دیدن اون لباسهای نفرین شده، اول سراغشون رفت تا از سرشون خلاص بشه.
مو قهوهای خیره به دستهای جونگکوک که لباسها رو داخل نایلون تیره میذاشت تا از شرشون خلاص بشه، پرسید:- میشه چند روز توی اتاقت قایمم کنی؟
مومشکی نایلون رو گوشهای انداخت و سمتش چرخید.
جدی بود.- اره میتونم.
- قول میدم سر و صدا نکنم.
خندید.
خودش رو دوباره روی تخت انداخت و با شیطنت لب زد:- با وجود تو من نمیتونم این قول رو بدم.
تهیونگ خندید اما اخم مصنوعیای کرد:
- حرفای سکسی نزن.
- ته تو دوست پسرمی.
- اره ولی دوست پسرت بیجنبهاست.
این بار صدای خندهاش رو توی سینهی دوست پسرش خفه کرد. تهیونگ هم آروم روی موهای خوش عطرش رو بوسید.
چرا این پسر اینقدر خاص بود؟
با آروم شدن لرزش جونگکوک آروم گردنش رو نوازش کرد و کمی سرش رو عقب کشید تا باز چشمهاش رو تماشا کنه.- بذار نگاهت کنم.
مومشکی هم در سکوت نگاهش رو به چشمهای سرخ مقابلش بخشید.
- خیلی زیبایی.
ناخودآگاه لبش رو گزید.
لعنت به این تپشهای بیوقت که فقط با یک جمله تنش رو توی آتیش میسوزوندن.
بیمقدمه چیزی که چند روزی بود تمام ذهنش رو درگیر کرده بود رو به زبون آورد:
YOU ARE READING
ᴛᴏʀʀᴇɴᴄᴇ ᴋɪɴɢᴅᴏᴍ👑
Fanfictionکیم تهیونگ، پسر کوچکتر کیم تائه سو رهبر مافیای black Snake بعد از خراب کاری که توی مدرسه سابقش به بار آورد و خط قرمزی که روی پروندهاش کشیده شد با نفوذ پدرش به دبیرستان تورنس منتقل میشه. اون میخواد دوباره قدرتش رو از نو بسازه اما تورنس، پادشاهی پ...