namjin?

1.8K 511 150
                                    

بچه‌هاا.
من پارت‌های کوتاه می‌ذارم اما سعی می‌کنم تند تند اپ کنم. مثلا چندین بار در هفته به جای یک بار.
اینطوری هم من از فرصت محدودم استفاده می‌کنم هم شما خیلی منتظر نمی‌مونید.
ممنون بابت صبوریتون🩶 منتظر نظراتتون هستم.

.
.
.

فنجان قهوه‌اش رو به لب‌هاش رسوند. طعم تلخ و آرامش بخش نوشیدنی مورد علاقه‌اش رو چند لحظه روی زبانش نگه داشت تا به خوبی حسش کنه.
به قهوه‌هایی که جیسو براش آماده می‌کرد، عادت کرده بود. گرچه هربار با سردی دختر رو از خودش رونده بود اما اگر می‌خواست صادق باشه به اون و نوشیدنی‌هایی که براش حاضر می‌کرد، عادت کرده بود.
حالا تحمل این قهوه سخت بود. انگار خدمتکار آشپزخونه هنوز سلیقه‌ی ارباب رو نمی‌دونست اما نامجون هم کسی نبود که بابت چیزی توضیح بده و بخواد به اون شخص بفهمونه که چی توی فکرشه پس بیخیالِ توضیح در باره‌ی سلیقه‌اش توی قهوه خوردن شد و فقط اون رو می‌خورد تا سر درد نگیره.
نگاهش رو به بیرون از پنجره‌ی اتاق دوخت.
عمارت توی سکوت و سکون فرو رفته بود. بعد از رفتن جونگ‌کوک انگار اون خونه هم دیگه رنگ دیگه‌ای داشت.
با دیدن تهیونگی که وارد محوطه شد و به دربان چیزی گفت، تعجب کرد.
بالاخره از اتاقش بیرون اومده بود؟ هرچند که می‌خواست بابت دور زدنش درس حسابی‌ای بهش بده اما پشیمون شد.‌ شاید چون بهش حق می‌داد که به تنها برادرش اعتماد نکنه. ذاتا نامجون هم قرار بود به اعتمادش خیانت کنه.
دربان موتور تهیونگ رو از داخل پارکینگ خارج کرد و تحویلش داد.
برای نامجون سخت نبود تا مقصد برادرش رو حدس بزنه. پسر مو قهوه‌ای کلاس کاسکتش رو روی سرش گذاشت و قبل از اینکه حرکت کنه، یک لامبورگینی زرد وارد عمارت شد.
تهیونگ خوب اون ماشین رو می‌شناخت اما نامجون هم با پیاده شدن جین، خیلی سریع صاحب ماشین رو شناخت.
جین بی‌توجه به تهیونگ خواست وارد عمارت بشه که با چیزی که برادرش گفت، ایستاد.
بعد انگار که چیزی رو در جواب لب می‌زد، سمت عمارت برگشت.
انگار مایل به صحبت با تهیونگ نبود. نامجون می‌تونست رفتار جین رو درک کنه اما تحمل نه! هیچ‌کس واقعا اجازه نداشت با برادرش اینطور رفتار کنه.
با تقه‌ی که به در خورد نگاه از موتور تهیونگ که به سرعت عمارت رو ترک کرد، گرفت و اجازه‌ی ورود داد.
جین با کت و شلوار مشکی و مرتب، درست متفاوت از چند روزی که مدام به عمارت می‌اومد، داخل شد. موهاش رو مرتب به سمت عقب حالت داده بود که صورتش رو جذاب‌تر کرده بود.
البته که این چند روز گذشته هم همیشه آراسته بود و با وجود لباس‌های راحتی، مرتب و جذاب به نظر می‌رسید اما دیدن این تیپ رسمی و اتو کشیده برای نامجون جالب بود. حالا بیشتر شبیه به یک پسر ثروت‌مند بود.

- این‌جا چی‌کار می‌کنی؟

جین بدون اینکه نیاز به دعوت داشته باشه، جلو اومد. دکمه‌ی کتش رو باز کرد و روی کاناپه‌ی راحتی، نشست.

ᴛ‌ᴏ‌ʀ‌ʀ‌ᴇ‌ɴ‌ᴄ‌ᴇ‌ ‌ᴋ‌ɪ‌ɴ‌ɢ‌ᴅ‌ᴏ‌ᴍ‌👑Where stories live. Discover now