سوپرایزززززز
توجه*این پارت au و حاوی اسکرینهای چتاست*
لذت ببرید..
.
.صدای باز شدن در اتاق باعث شد از جا بپره.
صدای مادرش هم زمان با ورود برادرش بلند شد:- جین!
سوکجین با صورت گر گرفته و عصبیش سمت مادر خونده اش برگشت.
سعی میکرد تن صداش رو بالا نبره.
اوه هیچوقت سر سوجی داد نمیزد.- خواهش میکنم سوجی.
مادر نگران سمت چهرهی شوکهی جونگکوک که روی تخت نشسته بود برگشت.
نباید اجازه میداد شوهرش ماجرای اون عکس هارو به جین بگه.
البته اون هم مثل مردش فکر میکرد جین همه چیز رو میدونه.
جونگکوک همیشه هر چیزی که پیش میاومد به برادرش میگفت اما این دفعه فرق داشت.
زن با قدمهای مردد و اروم از اتاق بیرون رفت.صدای گرفتهی جونگکوک توجه برادرش رو جلب مرد:
- اینجا چیکار میکنی؟
سوکجین پوزخند زد.
تلخ بود و غمگین.
شاید هم بیشتر دلخور بود و دل شکسته.
هرچیزی که بود میخواست تا خود فردا سر تنها عزیزکردهی زندگیش داد بزنه.
چون ازش انتظار نداشت!- اومدم با برادری که فکر میکردم هیچ رازی بینمون نیست حرف بزنم.
حالا هالهی غم روی چشمهای مومشکی هم نشست.
پس برادرش فهمیده بود...- هیونگ...
صدای فریاد جین بالا رفت.
دفعهی اولی بود که با صدای بلند باهاش حرف میزد.
شوکه شد.- دهنت رو ببند جونگکوک... تمام مدت اونی که جلوی بابا و سوجی میایستاد تا بهت سخت نگیرن من بودم.
من بودم که سعی میکردم کاری کنم راحتت بذارن تا زندگی کنی.با دیدن رنگ پریدهی برادرش عصبیتر شد:
- چرا بهم چیزی نگفتی؟
- من...
- ازت ناامیدم کوک... تو دیدی که اون دختر چه کارهایی باهات کرد... با خانوادمون!
کی اینقدر بیشرف شدی؟بغض گلوش رو فشرد.
کی میدونست اون چی کشیده؟
وقتی هانا بهش زنگزد و خواست حضوری همدیگه رو ببینن تا تمومش کنن نمیخواست بره.
اما ترسید.
از اون دختر و دیوانگیهاش ترسید.
یک لحظه فکر کرد اگر بره شاید واقعا بتونن تمومش کنن.
بتونن بهم بزنن.
شاید هانا واقعا میخواست بره.
پس چیزی نگفت.
نگفت تا برگشتن هانا دوباره خانوادش رو بهم نریزه.
نگفت تا خاطرات بد مرور نشن.
اون اتیش سوزی... اون پیامهای تهدید کننده برای جونگکوک... تهدید های مرگ.
پاکتهای خونی که هر روز صبح تن مادرش رو میلرزوند.
عکسهای فیک از جنازهاش برای برادرش پست میشد.
جونگکوک خسته بود.
چارهای نداشت.
با صدای گرفته گفت:
BẠN ĐANG ĐỌC
ᴛᴏʀʀᴇɴᴄᴇ ᴋɪɴɢᴅᴏᴍ👑
Fanfictionکیم تهیونگ، پسر کوچکتر کیم تائه سو رهبر مافیای black Snake بعد از خراب کاری که توی مدرسه سابقش به بار آورد و خط قرمزی که روی پروندهاش کشیده شد با نفوذ پدرش به دبیرستان تورنس منتقل میشه. اون میخواد دوباره قدرتش رو از نو بسازه اما تورنس، پادشاهی پ...