سلف دبیرستان تورنس مثل همیشه شلوغ و پر هیاهو بود.
میز شش نفرهی نزدیک پنجره پاتوق همیشگی کینگ، دوباره با اعضا اشغال شده بود.
سورن چشم غرهی بدی به رفیقش که مدام با نگرانی راجع به صورت کبود و دردمند دوست پسرش میپرسید، رفت.- بیخیال سانی، قراره بابت اون مشتها کون اون تازه وارد پاره بشه پس نگران نباش.
سانا به جونگکوک که با آرامش کمی از نسکافهی داخل لیوان یک بار مصرفش مینوشید، نگاه کرد.
- میخوای چیکار کنی جیکی؟
جونگکوک بدون اینکه جوابی بده سمت بنجی برگشت:
- بن، مایک کجاست؟
- خبر ندارم ازش.
سورن پشت چشمی نازک کرد و آروم گفت:
- جی اون مرتیکه یانجون چی میشه؟
جونگکوک جوابی نداد. فکرش درگیر بود.
اون کار هیچکس رو بی تلافی نمیذاشت و درسته که دیروز به انداره کافی مشتهاش رو به صورت جذاب تازه وارد زده بود اما هنوزم دلش صاف نشده بود.
وی میتونست براش تهدید باشه.سورن اخمی کرد و سکوت کوک براش آزار دهنده شد.
اون پسر همیشه نادیدهاش میگرفت.
بنجی که سکوت مسخرهی رئیسشون رو دید دختر دلخور رو مخاطب قرار داد:- پیداش میکنیم سورن.
سورن پوزخند زد.
- اون یارو وی هم دنبال یانجون و اگر شما...
سر جونگکوک با شدت سمت سورن چرخید.
- میتونی به گوشش برسونی؟
سورن نگاه گیجی به چهرهی کبود پسر رو به روش انداخت:
- چیکار کنم؟
- به گوشش برسون من از یانجون خبر دارم!
بنجی خندید.
- شر درست نکن جی!
جونگکوک هم خندید.
- اتفاقا میخوام شر درست کنم.
سانا آروم لبش رو گاز گرفت.
- میتونم به گوش به اون پسره جیمین برسونم شنیدم با رفیق وی توی رابطهاس.
- پارک؟
- آره.
جونگکوک سر تکون داد.
اون میدونست دوست دخترش چطور میتونه یک شایعه رو پخش کنه.سورن کمی روی میز خم شد و با چشمهاش به پشت سرشون اشاره کرد.
- مایک داره میآد.
پسرِ مو قهوهای پشت میز جای گرفت.
- سلام.
جونگکوک کلافه پرسید.
- چه خبر؟
مایک بطری آب بنجی رو از جلوش برداشت و بعد از نوشیدن چند جرعه، نفسی تازه کرد.
- کیم ویکتور اسم واقعیش نیست!
اسمش تهیونگه و پدرش توی کره یک هولدینگ بازرگانی داره.
مادرش مرده و فقط یک برادر بزرگتر داره.
از سیزده سالگی اومده آمریکا و اینجا تنها زندگی میکنه.
پدر اون پسره یونگی از زیر دستهای پدرشه و شعبهی آمریکاشون رو میگردونه.
جز یونگی و هوسوک که یک رقصنده زیر زمینیِ دوستی نداره.سانا اخم کرد:
- همین؟
مایک نفس عمیقی کشید و ادامه داد:
- دلیل اخراجش از مدرسهی سابق به خاطر دستگیریش توسط پلیسه... به اتهام حمل و فروش مواد ولی زمانی که گرفتنش چیزی همراهش نبوده.
دوربینهای مدرسه ضبط کردن که خودش و رفقاش با چندتا ساقی ملاقات میکردن اما به دلایلی اون فیلم به دست پلیس نرسیده.سورن تکهای از کیک روی میز توی دهانش گذاشت:
- پس تو از کجا فهمیدی؟
مایک کلافه جواب داد:
- دفتر دار مدرسه مادر رفیقمه و فقط همینهارو بهم گفت.
صدای زنگ توی محوطه پیچید.
مایک کمی سمت جونگکوک خم شد:
- برنامت چیه رئیس؟
- شاید بخوام کیم ویکتور رو به زانو در بیارم.
بابت پارت کوتاه عذر میخوام🤍
منتظر بموند سرم که خلوت بشه یه آپ طولانی داریم
ESTÁS LEYENDO
ᴛᴏʀʀᴇɴᴄᴇ ᴋɪɴɢᴅᴏᴍ👑
Fanficکیم تهیونگ، پسر کوچکتر کیم تائه سو رهبر مافیای black Snake بعد از خراب کاری که توی مدرسه سابقش به بار آورد و خط قرمزی که روی پروندهاش کشیده شد با نفوذ پدرش به دبیرستان تورنس منتقل میشه. اون میخواد دوباره قدرتش رو از نو بسازه اما تورنس، پادشاهی پ...