tolidou afternoon.

6.8K 939 89
                                    

غروب خورشید در تولیدو معروف بود.
به رنگ خاصش، به نور و گرمای عجیبش... به آرامش.
درست از جنس خود شهر!
سکوت همیشگی تولیدو، وقت غروب خورشید توی شهر سایه انداخته بود.
اما خب... این آرامش همه جا نبود.
مثلا خونه‌ی ویلایی و تک طبقه‌ی ویکتور که با وجود منطقه‌ی گرون و نمای سنگ‌کاری شده‌ی طوسی و زیبایی معرکه‌اش، سهمی از سکوت و آرامش شهر نداشت.

جیمین روی کاناپه‌ی چرم سیاهرنگ که مطابق دکوراسیون طوسی و مشکی خونه‌ بود، کنار وی نشسته بود و با پنبه‌ی الکلی زخم روی گونه‌اش رو تمیز می‌کرد.
که ناله‌ی بلندش که به خاطر برخورد الکل با پوست پاره‌اش بود از جا پروندش.

- آخ لعنتی...

جیمین چشم غره‌ای به پسر رو به روش رفت.

- آروم بگیر وی! اون موقع که با کینگِ تورنس درافتادی باید به اینجاهاش هم فکر می‌کردی.

تهیونگ پوزخند زد و با تمسخر گفت:

- کینگ؟ اون بچه خوشگل رو می‌گی؟

جیمین با اخمی که برای تمرکز و تمیز کردن زخمِ اون رفیق جدید و کله شقش روی صورتش داشت، اضافه کرد:

- اون و اکیپش.

یونگی که با فاصله از اون‌ها ضرف بزرگ توت فرنگی رو روی پاهاش گذاشته بود و کبودی ضایع صورتش رو به هیچ‌جاش می‌گرفت، جواب داد:

- عددی نیستن.

جیمین پوزخند پر تمسخری زد و به ورم زیر چشم یونگی اشاره کرد.

- این رو کسی می‌گه که زیر چشمش بادمجونه؟

هوسوک که با اخم یونگی فهمیده بود جون دوست پسرش در خطره، کنار رفیقش نشست و با برداشتن یک توت فرنگی، پسرش رو مخاطب قرار داد:

- اون‌ها بیشتر کتک خوردن بیبی.

جیمین پنبه‌ی آلوده رو داخل پلاستیک انداخت و درحالی که کارش تموم شده بود، مشغول جمع کردن وسایل ضدعفونی و کمک‌های اولیه شد:

- خودت رو از این داستان بکش بیرون هوبی!
اون پسره بدجوری سرش برای دردسر درد می‌کنه، محض رضای خدا شما تازه از یک ماجرای خطرناک جون سالم به در بردید.

هوسوک نفس عمیقی کشید:

- این با اون فرق می‌کنه.

جیمین با اخم سمت دوست پسرش چرخید:

- چه فرقی؟ اصلا این پسره کی بود که اکیپ کینگ هم ریخته بودن سرش؟

هوسوک دست‌هاش رو توی سینه‌اش گره زد.
می‌دونست هیچ راه فراری برای پیچوندن ماجرا و پنهان کردنش از جیم نداره‌.
پس آروم شروع به توضیح کرد:

- یانجون!
یه مدت توی باشگاه ما کار می‌کرد... اولش فقط ساقی بود، خرده فروش و کم ظرفیت.
کم کم که جا افتاد محموله‌های بزرگ رو جا به جا می‌کرد.

ᴛ‌ᴏ‌ʀ‌ʀ‌ᴇ‌ɴ‌ᴄ‌ᴇ‌ ‌ᴋ‌ɪ‌ɴ‌ɢ‌ᴅ‌ᴏ‌ᴍ‌👑Where stories live. Discover now