can you hold me?

7.3K 1.1K 457
                                    

.
.
.
نور خورشید آروم از بین شیشه‌های کابین فرار کرده بود و روی تن نیمه برهنه‌ی دو پسر غرق در خواب تابیده بود.
تهیونگ با حس گرما و نور ناخوش‌آیند آفتاب که دقیقا روی چشم‌هاش افتاده بود، با حرص پلک‌هاش رو فاصله داد.
خواست پهلو به پهلو بشه تا از شر نور خلاص بشه و به خواب شیرینش برسه اما نگاهش قفل تصویر مقابلش شد.
خواب و هوش با هم از سرش پرید! اون تن لخت که فقط باسن و پهلوهاش زیر پتو قایم شده بود چطور اینقدر زیبا زیر نور خورشید می‌درخشید؟
پلک‌های دلبر و بسته‌اش... موهای مواج و نیمه بلندی که پخش بالش شده بود و در آخر تن سفیدی که زیر نور طلایی خورشید نگاه هرکسی رو مست می‌کرد.
شبیه یک نقاشی اروتیک... شبیه یک تصویر غیر قابل تصرف از یک تصور محال...
تهیونگ آهی از افکار مجنون‌وارش کشید و دستش رو نرم روی موهای پریشون پسر غرق در خواب کشید.
خاطرات دیشب از جلوی چشم‌هاش می‌گذشت.
رقص تن‌هاشون... نوای خوشِ ناله‌های پر لذت و در آخر بیهوش شدنشون توی آغوش هم.
حالا واقعا با اون پسر یکی شده بود؟ با اون تن دیوونه کننده؟!
موهای نرمش از بین انگشت‌هاش سر می‌خوردن و درست نمی‌دونست خودش داره اون‌ها رو نوازش می‌کنه یا موها دارن بندهای تشنه‌ی انگشت‌های کشیده‌اش رو نوازش می‌کنن.

بی‌طاقت دستش رو پایین کشید و روی گونه‌های سفید پسر کشید. جونگ‌کوک پلک‌هاش لرزید.
خوش خواب بود اما حساس... حساس به نوازش صورت و گردنش.
ناله‌ی آرومی کرد و دست تهیونگ رو پس زد تا بخوابه.
اما با تکونی که خورد نفسش از دردِ شدید کمرش بند اومد.

- آخ...

با شنیدن صدای ریز خنده‌های تهیونگ با اخم چشم‌هاش رو باز کرد.

- می‌خندی وحشی؟

نگاه تهیونگ پر شد از شیطنت اما حواسش بود برای چشم‌های خمار و خواب آلود پسرش ضعف کنه‌:

- وحشی؟ واقعا نمی‌تونی حدس بزنی چقدر دیشب هوات رو داشتم کوک.

چشم غره‌ای بهش رفت و پتو رو روی تنش مرتب کرد.

- بهم نگو کوک.

- چی بگم؟ از امروز باید چیز خاص تری صدات بزنم؟

به پشت روی تخت خوابید و غرید:

- خفه‌شو.

اما تهیونگ ادامه داد:

- هوم... مثلا عزیزدلم، قلبِ من، نفسِ من، عشقِ من؟

حرص می‌خورد اما هم نمی‌خواست تهیونگ رو بیشتر برای اذیت کردنش تحریک کنه و هم نمیخواست تکون بخوره چون کمرش تیر می‌کشید.
پس با لحن عادی جواب داد:

- اره می‌تونی بگی و بعد دندون‌هات خرد بشن توی دهنت عزیزم.

- این همه خشن بودن لازمه؟

جواب نداد.
با حرص پتو رو روی صورتش کشید تا از نور آزار دهنده و صورت آزاردهنده‌تر تهیونگ خلاص بشه.
اما پسر بزرگ‌تر نرم پتو رو پایین کشید و روی موهاش رو بوسید.
پسرک لوس شده عاشق بوسیده شدن شده بود از دیشب...

ᴛ‌ᴏ‌ʀ‌ʀ‌ᴇ‌ɴ‌ᴄ‌ᴇ‌ ‌ᴋ‌ɪ‌ɴ‌ɢ‌ᴅ‌ᴏ‌ᴍ‌👑Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt