.
.
.
وقتی نامجون به سرعت همراه یونگی از اتاق خارج شد، نگاهی به چهرهی بیحس پسرش کرد.
حتی فراموش کرد در مورد حضور برادرش بپرسه... حالا فقط به پسرش فکر میکرد.- اگه نخوای نمیذارم بیان داخل.
نگاه مشکیش سمتش چرخید.
آروم بود و این آرامش خوب نبود چون تهیونگ تلاش میکرد اون پسر رو به بیحسی نرسونه حتی اگر محبور بود غم و بد خلقیهاش رو تحمل کنه.- واقعا؟
- معلومه.
- در رو روشون میبندی؟
کمی فکر کرد و بعد با همون چهرهی خواب الود و جدی جواب داد:
- نه، تو رو بر میدارم فرار میکنم.
لبهای مومشکی کش اومد.
حالا وقت لبخند نبود میون درد قلب و روحش! اما اون پسر اجازه نمیداد غرق بشه. هیچوقت!
تهیونگ هم خندید.
البته که شوخی نکرده بود. چون حاضر نبود با خانوادهی جئون در بیوفته.- نخند من واقعا مامان و مادر بزرگت رو دوست دارم کوک، نمیخوام جلوشون خراب بشم ممکنه بعدا توی دردسر بیوفتم.
مومشکی کمی غمگین شد.
هرچند غمگین بود اما کمتر بروز میداد اما گاهی چشمهاش لوش میداد و بهش خیانت میکرد.
چقدر بابت خراب کردن معرفی تهیونگ به خانوادهاش متاسف بود.
بابت اینکه مدام قراره به دروغ کنار هم دیده بشن.- متاسفم.
دستش رو جلو برد و نرم گونهاش رو نوازش کرد.
- این روزها زیاد متاسفی عزیزم.
- هنوز باید یکم راز دار باشیم.
- باشه.
تهیونگ بدون اعتراض قبول کرد.
چی باید میگفت وقتی خوب میدونست پنهان کاری چقدر ممکنه روی قلب هردو سنگین باشه اما اجبار همیشه مانع میشد تا بار سبکشون رو زمین بذارن؟- ممنون.
تهیونگ بیطاقت از دیدن چشمهای غمگینش گفت:
- باید مراقبم باشی.
توجه مومشکی جلب شد و حواسش از غم ها پرت.
- چرا؟
- چون اگه برادرت عصبیم کنه ممکنه جلوی خانوادهات داد بزنم باهات خوابیدم.
با اخم مشت ارومی به بازوش کوبید:
- ته.
- البته سعی میکنم فقط بگم مال منی اما قول نمیدم.
- دیوانهای.
خواست بگه هستم اونم دیوونهی تو اما خدا به قلب جونگکوک رحم کرد و یونگی از بیرون اتاق صداش کرد:
- تهیونگ.
هردو به سمت در برگشتن.
وقتش بود.
نگاه جونگکوک روی صورتش نشست. نامطمئن بود... پر از ترس.
تهیونگ معناش کرد.
روی موهاش رو بوسید چون هنوز از لبهاش محروم بود.
لعنت به این تحریم نا عادلانه.

VOUS LISEZ
ᴛᴏʀʀᴇɴᴄᴇ ᴋɪɴɢᴅᴏᴍ👑
Fanfictionکیم تهیونگ، پسر کوچکتر کیم تائه سو رهبر مافیای black Snake بعد از خراب کاری که توی مدرسه سابقش به بار آورد و خط قرمزی که روی پروندهاش کشیده شد با نفوذ پدرش به دبیرستان تورنس منتقل میشه. اون میخواد دوباره قدرتش رو از نو بسازه اما تورنس، پادشاهی پ...