pain, love

4.9K 909 483
                                    

سلام به همه.
نیل اینجاست با یه پارت که قراره دوسش داشته باشید.
راستی تولد گلندن مکنه‌مون مبارک آرمی💜

.
.
.
هنوز صدای فریادهای کنترل نشده‌اش رو وقتی به نگاه مبهوت و شوکه‌ی برادرش نگاه می‌کرد به یاد داشت.
جین ازش این انتظار رو نداشت.
حتی در اوج بلوغ هم هیچ‌وقت اینطور بهم نریخت.
هیچ‌وقت سه روز توی اتاقش خودش رو حبس نکرد و حتی مادربزرگ عزیزش رو با بد خلقی از خودش نروند.
احتمالا جئون‌ها نمی‌دونستن چی شده اما تمام اون افکار توی ذهن یه پسر هفده ساله کشنده بود.
هنوز حتی خودش رو نمی‌شناخت. چطور باید با مشکلاتش دست و پنجه نرم می‌کرد؟
با صدای جیمین که روی صندلی کنار نیکولی که درحال رانندگی بود، نشسته بود به خودش اومد.
نمی‌دونست چقدر فریاد خرج کرد تا مادرش راضی شد همراه دوستاش به مدرسه بره.

- جونگ‌کوک خوبی؟

- آ...آره.

نیکول نگاهی به صورت رنگ پریده و بی‌روح پسرک صندلی عقب کرد و برای بار چند هزارم فکرش رو به زبون اورد:

- نمی‌دونم وی چرا این کار رو کرده.

با توی هم رفتن صورت جونگ‌کوک، جیمین با اخم بهش چشم غره رفت و با اخم به وضعیت نا مطلوب رفیق جدیدشون اشاره کرد.
احتمالا جونگ‌کوک اونقدر سریع و ملایم جزئی از اکیپ دو نفرشون شده بود که تا به خودشون اومدن حضورش از الزامات به حساب می‌اومد.

نیکول در جوابش بلند غرید:

- بالاخره که باید درموردش حرف بزنه.

با سکوت جونگ‌کوک اما هر دو مطمئن شدن قفل اون لب قرار نیست برای گله یا درد و دل از دوست‌پسری که حالا اکس به حساب می‌اومد باز بشه.

مو نارنجی بدون اینکه نگاهش رو از صورت بی‌حس جونگ‌کوک که خیره به پنجره‌ی ماشین بود بگیره، لب زد:

- همه چیز درست میشه.

نیکول هم طبق معمول سریع تایید کرد.

- معلومه.

سکوت جونگ‌کوک رو دیدن همهمه‌ی دانش‌آموزها جلوی ساختمان بلند تورنس شکست:

- هنوز مطمئن نیستم برگشتن به مدرسه ایده‌ی خوبی باشه.

در واقع قصد نداشت حرف بزنه.
فقط ناخودآگاه فکرش رو به زبون آورد.

نیک ماشین کادیلاک نه چندان جدیدش رو نزدیک ساختمون پارک کرد:

- نگران نباش تو کینگی پسر.

اما بازهم سکوت جوابش بود.
کینگ!
کینگی که تاجش رو به پسری داد که فکر می‌کرد عاشقانه پادشاهش رو می‌پرسته.
حالا اما نه تاجی بود نه معشوقی و نه پرستشی.
به همین مزخرفی.

نگاه‌های خیره از لحظه‌ی خروج از ماشبن شروع شد.
بعد پچ‌پچ‌ها و زمزمه‌ها!
حتی اخم و چشم غره‌ی نیکول و جیمین هیچ‌کس رو ساکت نکرد.
حتی گستاخ کرد.
لحظه‌ی ورود به محوطه‌ی بزرگ تورنس نگاه‌ها بیشتر و صداها بالا رفت.
اونقدر که پسری با گستاخی به چشم‌هاش خیره شد و فریاد زد:

ᴛ‌ᴏ‌ʀ‌ʀ‌ᴇ‌ɴ‌ᴄ‌ᴇ‌ ‌ᴋ‌ɪ‌ɴ‌ɢ‌ᴅ‌ᴏ‌ᴍ‌👑Where stories live. Discover now