Unify

7.8K 1K 726
                                    

سلام به همه‌.
عیدتون مبارک🤍
سال جدید براتون پر باشه از خوشحالی و لبخند های واقعی.
امسال بیشتر خودتون باشید و بهتر زندگی کنید.
چیزهای جدید یاد بگیرد و با ادم‌های خوب معاشرت کنید.
نیل عاشقتونه و این عیدی کوچیک رو تقدیم می‌کنه به نگاهتون.
.
.
.
با حرص ملحفه‌ی ابی رنگ تختش رو پس زد.
از هوای ابری متنفر بود از روی تعطیلی که هواش ابری باشه متنفر تر.
به خصوص که ذهنش حتی یک لحظه‌ هم دست از سرش بر نمی‌داشت.
بعد از اینکه پدرش بهش زنگ زد و گفت میره دنبالش چون قراره مامانش رو توی محل کار، یک هفته قبل از تولدش سوپرایز کنن و اون مجبور شد تهیونگ رو تنها بذاره، افکارش شروع شد.
چرا بلد نبود باید چی‌کار کنه؟
چرا شبیه احمق‌ها پسر رو بوسید و خداحافظی کرد انگار که هیچ‌وقت غم نگاهش رو ندیده؟
آهی بلند کشید که با باز شدن یهویی در اتاقش از جا پرید.
برادرش چشمکی به صورت متعجبش زد و بدون نیاز به اجازه داخل اومد.

- جین هیونگ؟

جین لبخند زد.
جلو اومد و لبه‌ی تخت نشست:
- خوبی؟

از کی تا به حال مکالمه‌هاشون اینطور شروع می‌شد؟

- آره.

جین دکمه‌ی بالایی پیراهن سفیدش رو باز کرد.
از شرکت اومده بود و لباس‌های رسمی داشت که مناسب نبودن برای یه گپ خصوصی با برادر کوچولوش.
گپ خصوصی‌ای که موضوعش خاص بود و جین بلد نبود چطور بحثش رو وسط بکشه.
محض رضای خدا چند بار مگه کام‌اوت کردن گی‌ها رو به چشم دیده بود؟
مردد پرسید:

- حرف بزنیم؟

- درمورد چی؟

بدون اینکه حاشیه بره سریع گفت:

- در مورد اینکه حالا با پسرها می‌گردی.

چشم‌های جونگ‌کوک گرد شد.
پاک این رو فراموش کرده بود که بزرگ‌ترین رازش رو به برادرش گفته.

- هیونگ!

- از اون شب مدام داری ازم فرار می‌کنی جونگ‌کوک به نظرم وقتشه حلش کنیم.

- چیو حل کنیم؟

- این تعقیب و گریز بی‌فایده رو.

حق با اون بود.
از اون شبی که موضوع رابطه‌اش با یک پسر رو گفته بود مدام در حال فرار از جین بود.
طوری که حتی فرصت نشد جدی‌تر درباره‌اش حرف بزنن.
جونگ‌کوک می‌ترسید.
پس به رسم هفده‌سال زندگیش از ترسش فرار می‌کرد‌.
اما حالا انگار وقتش بود.

- خیلی‌خب.

جین نگاهی به ساعدش که به خاطر کشیده شدن ساعدش خراش برداشته بود کرد.
اینطور نبود که بسوزه فقط ترجیح می‌داد به چشم‌های جونگ‌کوک نگاه نکنه.

- این چیزیه که درون خودت کشفش کردی؟

- چی رو؟

با لحن لرزون توضیح داد:

ᴛ‌ᴏ‌ʀ‌ʀ‌ᴇ‌ɴ‌ᴄ‌ᴇ‌ ‌ᴋ‌ɪ‌ɴ‌ɢ‌ᴅ‌ᴏ‌ᴍ‌👑Where stories live. Discover now