.
.
.
صورتش درحالی که گونهی سفیدش لای بالش طوسی فرو رفته بود، غرق خواب بود.
تنش روی شکم، کاملا برهنه زیر لحافِ هم رنگ بالش مخفی شده بود اما تضاد پوست برهنهی سرشونه و بازوهاش با تیرگی خاکستریِ رو تختی چشمهای خواب آلود و خمارِ تهیونگ رو نوازش میکرد.
نمیدونست چقدر گذشته که بیدار شده.
حتی نمیدونست چه مدت شده که به نقاشی زندهی رو به روش نگاه میکنه اما یک چیز رو خوب میدونست.
چشم برداشتن از کینگ توی خواب سخت تر از بیداری بود.
اون معصوم، آروم، زیبا و بانمک به نظر میرسید طوری که میخواست سرش رو کمی جلو ببره و روی بینی یا مرز بین لبها و خالِ قشنگ زیرلبش رو ببوسه.
حتی سرشونههای سفید و بینقصش هم تمنای بوسه داشتن ولی وی نمیخواست نزدیک بره.
نه تا وقتی که جونگکوک نمیخواست.
نه تا وقتی که از بوسههاش لذت نمیبرد و ممکن بود دربارهی بوسیدن بدنش بازخواستش کنه.
با تمام اینها مو قهوهای فکر میکرد وقتی جونگکوک بیدار بشه قراره چه عکسالعملی به دیشب داشته باشه؟
به اتفاقی که بینشون افتاد!
چون اون اولین کنش جنسی بینشون بود و وی میدونست تونسته باعث بشه مومشکی زیباش به ارگاسم برسه.
طوری که از لذت بیهوش بشه.
پس این یک نشونهی مثبت بود؟
نشونهای که میگفت جونگکوک میتونه از لحاظ جنسی به همجنسش واکنش نشون بده؟
اما اگر اون پسر عصبی میشد یا تمام اون واکنش ها رو به ویاگرا کوفتی ربط میداد چی؟
قطعا این قابلیت دیوونه کردنش رو داشت چون میدونست امروز منتظره تا در حد مرگ عصبی و بد خلق باشه.
با شناختی که از خودش داشت همیشه بعد از مصرف کک اعصابش به مو بند بود.با تکون خوردن پلکهای جونگکوک کمی خودش رو عقب کشید.
مومشکی کمی رو تخت جا به جا شد و پاهای لختش رو از زیر لحاف روی تشک خنک کشید و از لذت سرمایی که پوستش لمس کرد، نالید.- اومم.
با کلافگی از خوابی که دیگه به چشمهاش نمیاومد بالاخره لای پلکهاش رو باز کرد.
گیج به صورت آروم ویکتور که مثل خودش روی تخت به شکم خوابیده بود و تماشاش میکرد، خیره شد.وی با صدای بمِ اول صبح که به خاطر شرابهایی که دیشب خورده بود گرفتهتر به نظر میرسید گفت:
- صبح بخیر زیبای خفته.
- صبح... شت!
جونگکوک که تازه متوجه اطراف شده بود با وحشت از چا پرید. اونقدر سریع که لحاف تا روی باکسرش سر خورد.
نگاهش رو توی فضای طوسی رنگ اتاق خوابِ ناآشنا چرخوند:- اینجا کجاست؟
تهیونگ هم کمی روی تخت نیمخیز شد، اما با آرامش به تاج بلندش تکیه زد و پسرِ پریشون کنارش رو زیر نظر گرفت:
- خونهی من.
- من خونهی تو چه غلطی میکنم؟
- نمیدونم یادت نیست؟

ŞİMDİ OKUDUĞUN
ᴛᴏʀʀᴇɴᴄᴇ ᴋɪɴɢᴅᴏᴍ👑
Hayran Kurguکیم تهیونگ، پسر کوچکتر کیم تائه سو رهبر مافیای black Snake بعد از خراب کاری که توی مدرسه سابقش به بار آورد و خط قرمزی که روی پروندهاش کشیده شد با نفوذ پدرش به دبیرستان تورنس منتقل میشه. اون میخواد دوباره قدرتش رو از نو بسازه اما تورنس، پادشاهی پ...