king

3.5K 610 242
                                        

برای بار هزارم اون شماره‌ی نفرین شده رو گرفت اما باز هم جای صدای گرم تهیونگ، بوق‌های بی‌انتهایی بودن که به سر درد و نگرانیش دامن می‌زدن.

- لعنت بهت ته.

حتی نمی‌دونست چرا یهو اینقدر دلشوره گرفته.
اون لعنتی گفته بود حتما بهش زنگ می‌زنه... پس چرا نزده بود؟
اون هیچ‌وقت این چیزها رو فراموش نمی‌کرد.
خصوصا اگر در مورد جونگ‌کوک بودن.
از سناریوهای ترسناکی که توی ذهنش می‌ساخت، می‌ترسید اما کاری هم ازش ساخته نبود.

لبه‌ی تخت نشست و با گیجی به نقطه‌ای نا معلوم خیره شد.
باید چی‌کار می‌کرد؟
قطعا این انتظار کشنده بود.
با یاد آوری جیمین به سرعت موبایلش رو بالا برد و شماره‌اش رو گرفت.
اون پسر معمولا در مورد کارهای تهیونگ بیشتر از خودش اطلاع داشت.
پس شاید می‌دونست اون باشگاه لعنتی کجاست.

- هی چه خبر برو؟

با شنیدن صدای پر انرژی مو نارنجی لبخند کمرنگی زد.
اون هیچ‌وقت نا امیدش نمی‌کرد.
همیشه سرزنده و شاداب بود.
هرچند ریشه‌هایی داشت که از درون خشکیده بودن.

- خبر؟ لعنتی کاش خبر خوب داشتم برات.

مو نارنجی خندید.
بلند... عمیق.

- اینطوری نگو... هم اتاق شدن با دوست پسرت چطوره؟

نیشخند تلخی زد.
تهیونگ تمام اون چند روز گرفته بود.
کابوس می‌دید و زیاد فکر می‌کرد.
هرچند تمام تلاشش رو می‌کرد که اون رو از خودش نجات بده اما دوست پسرش باز هم در خودش غرق می‌شد.

- نمی‌تونی تصور کنی چقدر خوب بوده.

- می‌دونم.

- جیم.

مو نارنجی که به خوبی لحن گرفته‌ی رفیقش رو حس کرده بود، پرسید:

- چیزی شده؟

- تو... آدرس باشگاه رو داری؟

- باشگاه وی؟

- آره.

- معلومه که دارم ولی می‌خوای چی‌کار؟

- نگران ته‌ام... تلفنم رو جواب نمی‌ده.

- بی‌خیال مگه بچه‌اس؟

- نه ولی دلم شور می‌زنه... این چند روز اصلا روال نبود.

جیمین سکوت کرد.
شاید عجیب بود اما حتی اون هم خوب می‌دونست جونگ‌کوک اونقدر اولویت وی هست که هرچیزی رو کنلر بذاره تا صداش رو بشنوه.
واقعا این نگرانی به جا بود؟

- بی‌خیال... بهم ادرس رو بده.

مو نارنجی که خودش هم عجیب دلش می‌خواست به باشگاه بره تا شاید هوسوک رو ببینه سریع گفت:

- میام دنبالت باهم بریم.

جونگ‌کوک نفس راحتی کشید و به سرعت ایستاد تا اماده بشه.

ᴛ‌ᴏ‌ʀ‌ʀ‌ᴇ‌ɴ‌ᴄ‌ᴇ‌ ‌ᴋ‌ɪ‌ɴ‌ɢ‌ᴅ‌ᴏ‌ᴍ‌👑Where stories live. Discover now