one more time

5.6K 911 396
                                    

.
.
.

ماه درست وسط آسمون زمستونی بود و دو پسرِ نیمه برهنه داخل استخر مخفی تهیونگ توی پشت بام خونه‌ی تک طبقه‌اش‌.
استخری که به اصرار جونگ‌کوک تنشون رو در آغوش گرفته بود با لذت به صدای نوازش‌هاشون گوش می‌کرد.

صورت خیسش و دلبرش رو بین دست‌هاش گرفت و با نزدیک‌تر کردن سرش برای بار هزارم روی لب‌هاش گفت:

- دوباره بگو.

جونگ‌کوک خندید‌.
از دیوانگی دوست پسرش و تشنگی‌ای که هربار مثل دفعه‌ی قبل توی لحنش بود.
اون چه می‌دونست از لذت توی رگ‌های مو قهوه‌ای که بار هربار صحبت جونگ‌کوک تمام تنش رو پر می‌کرد.

- ته...

لبش رو بوسید و صداش رنگ التماس گرفت تا دلش رو به رحم بیاره.
نقطه ضعف پیدا کرده بود.

- لطفا.

- دوستت دارم.

با لرزیدن هزارباره‌ی قلبش دستش رو روی سینه‌اش گذاشت. چه قصه‌ای بود که تپش‌های قلب بی‌چاره‌اش با صدا و نفس‌های جونگ‌کوک شروع کرده بود‌؟!

- اخ...دوباره.

- نمی‌گم لعنتی بسه دیگه.

- لطفا... این دفعه اول من می‌گم خب‌؟

مومشکی دستش رو روی شونه‌اش گذاشت و با هشدار لب زد:

- دفعه‌ی آخره.

سرش رو به نشونه‌ی موافقت تکون داد.
تقصیر اون نبود که سیر نمیشد.
تقصیر چشم‌های زیبای رو به روش بود.
تقصیر صورت ماه گونه‌ و سرخی بینی و لب‌های پر و خوش رنگش بود.
مقصر دلش نبود.
کمر باریک و پوست سفیدش بود که از دیشب رد بوسه‌هاش رو مثل یک نقاشی روی خودش داشت.
کبودی و سرخی روی ترقوه‌هاش گناهکار بود که مست می‌کرد.
خیره‌ به چشم‌ها لب زد:

- دوستت دارم جونگ‌کوک.

لبخند روی لب‌های مومشکی عمق گرفت.
اتیش زد هرچی که بود و نبود.
مقصر اون لبخند بود نه قلب بی‌تاب تهیونگ.

- منم دوستت دارم ته.

آهی از لذت کشید.
اثرش هربار مثل بار اول بود.
سیستم‌های عصبیش نمی‌تونست به لذتش عادت کنه.
لعنت به اون صدا و لحن اصلا.
با بی‌تابی سرش رو جلو برد و نرم روی پیشانی پسر رو به روش رو بوسید.
کمی فاصله گرفت و زیر نگاه خمار جونگ‌کوک پاکت سیگارش رو که لبه‌ی استخر کنار موبایلش بود، برداشت.
جدیدا بیشتر می‌کشید. به جونگ‌کوک گفته بود وابسته نیست اما ریه‌هاش وابسته بود به اون دود.
حتی تنش اثر کمی از نیاز به مخدر لعنتی داشت که با وقت گذروندن و بوسیدن پسرش کنترلش می‌کرد.
بار اول نبود که ترک می‌کرد.
برعکس همه تهیونگ خوب بلد بود دوز و تایمش رو کنترل کنه.
با فندک مشکی رنگش زیر سیگارش رو روشن کرد.
نگاه جونگ‌کوک با کنجکاوی به طرح سفید و طلایی سیگار خیره شده بود.
این مدل رو هیچ‌وقت ندیده بود.
هیونگش همیشه کاپیتان بلکِ سبک می‌کشید و خودش هم به همون‌ها عادت داشت.
پکِ اول رو زد تا سیگارش جون بگیره و بعد سمت نگاه خیره‌ی جونگ‌کوک برگشت.

ᴛ‌ᴏ‌ʀ‌ʀ‌ᴇ‌ɴ‌ᴄ‌ᴇ‌ ‌ᴋ‌ɪ‌ɴ‌ɢ‌ᴅ‌ᴏ‌ᴍ‌👑Where stories live. Discover now